سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
سلاله گل هاروزی که روی خاک زمین آشیانه من شدچیزی شبیه کوه وزین بار شانه من شدسیاره ای که رشته ای از طره های عالم بودبین مدار شک و یقین بام و خانه من شدآنجا که ذره ذره هستی شکسته تر میشدمنظومه های خلد برین بیکرانه من شدباران سیل حادثه ها بی بهانه می باریدرعدی به اضطراب و طنین تازیانه من شدبند دلم گسسته شد از جام بزم بد عهدیبال و پرم شکسته این دام و دانه من شدوقتی که رانده می شدم از مرز و بوم زیباییخطی نو...