پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودشبرادرم گفت: «بعد پارک بریم کله پاچه بزنیم؟» مرتضی گفت: «من که جا ندارم، صبح قبل از اینکه بیام در یخچال رو باز کردم دیدم گوشت کوبیده دیروز ظهر داره چشمک می زنه. پریدم نون سنگک تازه گرفتم، سبزی خوردن هم داشتیم. جاتون خالی یه غازی تپل زدم به بدن.»فرخ گفت: «هیچی هم اندازه گوشت کوبیده مونده حال نمیده.» برادرم گفت: «اختیار دارید، یه روز جمعه تابستون قبل از ناهار بگیری تو یه زیرزمین خنک بی مگس بخوابی، بعد سر...