پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
کسی چه می داندشاید همین لحظه زنیبرای مرد سیاستمدارش می رقصدیا پیانو می زند و آواز می خواندوجلوی جنگ جهانی بعدی را می گیردکسی چه می داندشاید تنها شرط معشوقه ی هیتلربه خاک وخون کشیدن دنیا بودکسی سر از کار زن ها در نمی آوردبا سکوت شان شعر می خوانندبالب هایشان قطعنامه صادر می کنندباموهایشان جنگ می طلبند , باچشم هایشان صلحکسی چه می داندشاید آخرین بازمانده ی دنیا زنی باشدکه با شیطان تانگو می رقصد ......
احساس می کنم ده ها نفرم...چون هر شب از دلتنگی می میرمو هر صبحیک آدم دیگردر من جان می گیردو به دوست داشتن تو ادامه می دهد......