سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
گردن چرخانده ای به اضطراب در پس حفره های مجروحصدا میزنی مرا ای بابونه اندوه بگو چگونه بسرایم ؟فوران اشک در صدایت راکه شکل در همی از ایستادن بادیجلوتر بیابه موازات لب های پنجره حالا بگو در این تخیل غلیظدر انتظارِ کدام اشاره ی باران باشم ؟که از بسامدش رنجی ناگزیر بر سرم نریزدوپرت نشوم بر شمایلِ تاریکیکه ذهنی مرطوب را پس می دهدبگو درطبیعت تو !به کدام جهت شعله بگیرم؟تا طلوع کنم بر نیم رخ کلماتواز کهکشان...