زد نسیم و سر زلفش ز رخش رفت کنار
چال لپش شد نمایان و دلم گشت خمار
(محمد فرمان رضائی)...
شبی ابری ست...
از میهمانی ی ماه
دست خالی بر می گردم!
لیلا طیبی (صحرا)...
روحِ سرگردانم،
در این حوالی پرسه می زند.
منتظرم،،،
پیدایم کند!
لیلا طیبی (صحرا)...
ماه را دیدم و گفتم که قشنگ است اما
رخ زیبای تو را ماه ندارد جانا
(محمد فرمان رضائی)...
چشم هایم
دست هایم
پاهایم
قلبم
زبانم
همه تو را می فهمند.
زانا کوردستانی...
هجوم خزان بود و
تاخیر بهار
ورنه تقصیر مترسک نیست؛
-- زردی این باغ!
زانا کوردستانی...
از شرم حضور مرغ و قناری نیست؛
قانون پاییز
-- سرخی برگ هاست...
زانا کوردستانی...
دست در دست باد
گل ها می رقصیدند
بر تن گلبوته ی یاس،
ماه ایستاده بود به تماشا.
رها فلاحی...
تو هم برو.
اگر بمانی؛
دیگر آرزویی برایم نمی ماند!
لیلا طیبی (صحرا)...
دستم را بگیر.
بگذار؛
کودک شعرهایم
پا بگیرد!
لیلا طیبی (صحرا)...
خانه،
بدونِ تو،
هنوز نفس می کشد،
اما،
محتضری ست، رو به مرگ !
لیلا طیبی (صحرا)...
کابوس هایم را،
رویا کن!
از آمدنت؛
همه چیز بر می آید.
لیلا طیبی (صحرا)...
کودکی که،
در درونم رشد می کند
دست هایت را
بهانه دارد!
لیلا طیبی (صحرا)...
دوران ما
دوران نامه هم نبود
که دلخوش به خبری
و خطی بشویم!
زانا کوردستانی...
پدرم در باغچه
درخت سیبی کاشت؛
مادرم هر روز
می چید از آن
-- عشق را!
زانا کوردستانی...
می خواهمت
چنان که می خواهدش
خوزستان آب را!
زانا کوردستانی...
آه ای روشنایی در ظلمت
ماه را
در ایوان کدامین خانه
جا گذاشته ای؟!
زانا کوردستانی...
خورشیدام و
بوسیده ام
روی ماه صبح را
زانا کوردستانی...
آسمان صاف و آبی،
ولی ابری سیاه
چشم مرا پوشانده است.
رها فلاحی...
گرچه گفتنش برایم سخت ست،
اما در حضور ستاره ها
من ماه را دوست دارم.
رها فلاحی...