پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر جا که از عشق سخن به میان آمد،تو را به یاد آوردمهر چه شنیدم تو بودی.هر چه خوانده ام تو.یاد تو ادبیات را زنده می کندیاد تو، می آید در کلاس درس. در شعر می نشیند ، از زبان استاد جاری می شود و بعد بی آنکه بدانم کجایم مرا به آغوش می کشد و می بوسد . من سالها عشقت را همنشین اشک ها و کاغذهایم کردماز ناممکن ترین خواهش قلبم یعنی «از تو »گفته ام.از مسافری که حتی خداحافظی اش هم نصیب من نشد.از چَشم های چشم انتظارم که حتی نمی توانست تو ر...
از هجرت تو شکنجه دیدم_برشی از ترانه ی عاشقانه غمگین...
چگونه باور کنمهجرت فلامینگوها رابا پر و پرواز است؟!تا دل در گوشه ای گلویش گیر نباشدپیمودن این مسافت --ناممکن است. زانا کوردستانی...
چه غمی داره این جمله ی سلمان امین ،اونجایی که میگه: به آنها بگو رفتن های ما هجرت نبود! گریز بود، سفر نکردیم! کوچانده شدیم....
اسیر شبکده بودیم که،ستاره ای تابناک --در سیاهی خَلید!و من اما،،،لبریز از خلسه ای نوشین --هیچ نفهمیدمکه تو در (هجرت) از این تاریکی قلبم را می بردی!...
در تب عشق تو من سوختم و ساختمعشق تو از اولش هم آسان ننموده است...
مستی چشمان تو تا ابد الدهرگره انداخته بر قفل دل چشمان من......
عشق از راه دور یعنی چه بغل محکم یارم خواهم...
عشق شوریده دلم برده ز هوشبا تو آیم تا روی حتی به شوش...
نی لبک را دوست دارم اما حسودم من به او چون لبت را لمس دارد دائما مانند غو...
نوشته های این سنگ روی تنم سنگینی میکند.دیگران نمی دانند؛اما دلبرا،تو برو در گوش فلک جار بزن علت مرگم را.بگو که سکته بهانست.بگو که خواستم درهای قلبم را ببندم تا تو نروی.بگو و بار این دروغ را از تابوتم بردار.بگو که رگ هایم را از ترس هجرت تو بستم.....
پروانه ها ابتدای آفرینش انداینو قلبم می گه.تو که می خندی، هزار هزار شاپرک خندون رها میشن تو چشام. بوی رازقی موهات رو میدن. بوی دشت هویج. کوه دماوند. جزیره ی قشم. جنگل های ساکت چمستان.....تو که راه می ری، هزار هزار شاپرک از طره ی موهات روون میشن تو احساسم. با طعم گسِ خرمالوهای باغِ بابا سالار. دمِ غروب، زرد و نارنجی خورشید.اما تو دیگه نیستی...سی و پنج روزه که سرزمینی از خوشبختی ، قصد هجرت از دلم رو داره.فراموش کردن نبودن تو، سخت ترین ک...