آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد ؟ عشق است و همین لذتِ اظهار و دگر هیچ ...
به شغلِ عاشقی غم هایِ عالم رفت از یادم
به این دو روزه حیاتم سرِ وفای کسی ست که گر بقای ابد باشدم ، وفا نکند !
عاشق نشوم، دل ندهم، پس به چه کوشم؟ جز عشق، دگر بهر چه کار است دل ما؟
همسایه ی افسرده دلان چند توان بود ای سوختگان کوچه ی پروانه کدام است؟
همیشه حسرتِ آغوشِ اوست در بغلم..
دهان صبح پر از خنده دیدم و گفتم غنیمت است در این روزگار خندیدن
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟ عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد ؟ عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ