گفتاموعد نمیدانم ولی ره هادگرگون کرده اند کز شوق آن موعود، جان را پخته و خون کرده اند در چهره ها پیدا امید صبح ظهور یار ما کز نور مهدی، شام غم را هم سپیدافزون کردهاند درد فراقش برده خواب از دیدههای خستهات چشم انتظارش را تو چون دریای پرخون...