پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شهر به شهر برمی گردم در بابای توماهی که به دل بردی دریا پای توشوق من به تو ماندگی همیشه ستهمیشه در دلمی و در روز و شب های توگل و نسرین و گلدار و بید و برگبا تو در باغ زندگی ما می رقصدسایه ات در جانم ایمان و جانبا تو به سوی نور همیشه پیمودروز و شب در نگاهم آفتابیست حاضریاور و همدمم تویی در این راهِ تنهاوقت هوسین برد به سوی ثارتتمام عشاق تو تمامها!...
شوق من چندین برابر میشود با دیدنتوای من دیوانهامدیوانهی خندیدنت ......