سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
غصه ها را پشت گوشم می اندازم ، چون طره ی گیسویی رها ،و تسلیم دست ها ... من باید حالم خوب باشد ، باید شاد باشم ، باید بخندم ، باید آرام باشم ...هرگز این شب را ادامه نخواهم داد ،و هرگز این ابرهای بارور را نخواهم بارید ،فردا همه چیز ، جور دیگریست ...این منم ! کسی که غمی در دلش ، جسارتِ ماندن ندارد !آفتاب که زد ؛ از نو جوانه خواهم زد ،شکفته خواهم شد ،شکوفه خواهم داد ......