پنجشنبه , ۱۹ مهر ۱۴۰۳
مگذار که غصه در میانت گیرد...
نیاز نیست ؛ که پیر شویی تا بدانی که زندگی ارزش غصه خوردن را ندارد همین که به گذشتة نگاه کنی این مسئله رامی فهمی.!خ.نواندیش...
دو صد روز هر شو از خوابش پریدُمخدا میدونه روز خوش ندیدُمدلُم چاک چاک یار بی وفا شدخدا میدونه از یار چی کشیدُمنه ایمون داره نه دل داره نه دین داره یارُمسه تا چیزی که مو از بخت بد هر سه شو دارُمنه عشق حالیشه نه لیلا و مجنون دوست دارهولُم کرده میون غصه های بیشمارُم..._برشی از ترانه...
از تمام آرزوهایم، باغ بی برگ مانده برایمدور شدی تو برای همیشه، مانده ام باز با غصه هایمتو رفتی دگر ...ماه و آیینه خداحافظ ....بغض تو سینه خداحافظگم شد در قلبت عشق بی ثمرم ...عشق بی خانه خداحافظ... اشک بی شانه خداحافظ...باز افتاد در کوی غم ها گذرم ..._برشی از ترانه...
رسیده کاردغصه به استخون قلبم کاری کردی هرلحظه درآرزوی مرگم...
امشب ،تمام غصه ها را سرمی کشمتا هیچ عاشقی گرسنه نماند...حجت اله حبیبی...
وای ازین غصه که در قصه تو خوابیده ست دل به دردآمده از شهرخرابت ،نالیده ست من به حکم دل خود با دل تو همدردم ای که خواب منِ بیدار مصیبت دیده ستبهار...
چه می توان کرد؟با قهوه ای که هرچه آن را هم می زنم غصه هایم در آن حل نمی شوداین روز ها به هر کافه ای که پا می گذارم،نبودنت پشت یک میز به انتظارم نشسته.......
نمیدانم با خودم چند چندماما باید تا الان میهمان ها رسیده باشند ...بغض می آید ...اشک می آید ...غصه می آید ...و در خانه ی وجودممهمانیِ عجیبی به راه می افتد...!!!...
ز غصه صدهزاران قصه دارم ولی پیش که خوانم؟ با که گویم؟...
دلتنگ که شدی پیش ِ من بیا،کمی غصه هست باهم میخوریم....
عشق یعنی دل پریشان است و پیرعشق یعنی غصه خوردن سیر سیرعشق یعنی احتیاجِ یارِ غارعشق یعنی ضعف و سستی پیش یارعشق یعنی مست چشمانش شویعاشق و رسوای زُلفانَش شویعشق یعنی خون باشد در رَگَتعشق یعنی روح باشد در تَنَتعشق یعنی زندگی با او پر از معنا شودگر نباشد جسم لیلی سوی قبرستان شودعشق یعنی عاشق مجنون شوی!ارمغان بانو ✍🏻 ه. م...
باران که میبارد هنوز، چشمِ تو گریان میشودیک کوهِ غصّه در دلم، ناخوانده مهمان میشودساعت به چپ می چرخد و باز از کنارم میرویآیینه ام دق میکند، این خانه،،، زندان میشودشعری به لب می آید و بُغضی گلویم میخورداشکم نمی ریزد ولی در سینه پنهان میشودطوفانِ تلخِ یاد تو، یکباره غوغا میکندشمعِ اتاقم بیقرار، پروانه، حیران میشودخیره به رویت میشوم، میپرسم از عکست چراباران که میبارد هنوز، چشمِ تو گریان میشود......
ماها واقعا زود باوریم میگی خب که چی ؟ دو دقیقه بخون حرفامو متوجه میشی !مثلا یکیش همین خندیدن آدماستاونقدر هم که نباید غرق باور کردن خنده هاشون بشیم ... خیال میکنیم انگار از همون لحظه ی اول بدنیا اومدنشون اوضاع بر وفق مرادشون بوده و همیشه آدمای شادی بودن ما که همه ی لحظات عمر این آدما کنارشون نیستیم پس نمیشه قضاوت کرد ؛ هرکی روی خوشی داره یا زیاد میخنده آدم شادیه این توقع رو نباید داشت ، غمگین ترین آدم دنیا هم برای اولین بار ...
سراپا شعرم،آه،،،کسی نمی خواند مرا! لیلا طیبی(رها)...
مگذار که غصه در برت گیردکاو آفت جان حال و آینده ستهرگز مسپار دل به نومیدیآدم به امید و آرزو زنده ست...
دلم گرفته مثل چشم های خیس از اشکدلم گرفته مثل کوچه های بارانی...اسیر غربتم در این هوای دردآلودتو از هجوم غصه در قفس چه می دانی!📝 شاعر: سیامک عشقعلی...
دل من طوفانیست، وندراین کلبه ی جانم غصه ای پنهانیست... ما ندانیم که گوییم چ کس را راز دل لیکن ازصخره ی چَشم بی فروغم جاریست.....
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد...
اَنارِ تُرشِ مَن!باوَر کُن کِه با این هَمہ غُصہ، دَرد، اَندوه، مُشکِلات و گِرفتاری ها،بِخواهی یا نَخواهی، زِندِگی جریان دارد!اَما این تُو هَستی کِہ تَصمیمِ نَهایی را می گیری..گِریہ یا خنده،غَم یا شادی،حَسرت یا استفاده،سِیر کَردن دَر گُذَشتہ یا حال..باوَر کُن تَصمیم گیرَندِه ی نَهایی تُویی!مَن می گویم خوب بودَن را بَرگُزینکِہ بِہ کوتاهیِ آن لَحظہِ ی شادی کِہ گُذَشت،غُصِہ هَم می گُذرد!🌱✍🏻...
غصه هایت را به برگ های درختان آویزان کن چند روز دیگر می ریزد!...
غم غربت بگیرد مثل بغضی سخت نایت را محرم آی می چسبد بگریی غصه هایت را...
هرگز شده در باورِ خود گُم شده باشییا سوژه ی حَرّافیِ مَردم شده باشیآئینه ی غم دارِ کسی باشی و هر شبدر حسرتِ یک لحظه تبسم شده باشیتاراجِ غمی زخمه زده بر دل و جانت؟فرقی نکند دلبرِ چَندُم شده باشیآیا شده از غصه دلت خون شده باشدبا _خاطره_ درگیرِ توَهُم شده باشیدستی نرسد… دست تو را عشق نگیرد!چون خوشه ی نارسته ی گَندم شده باشیدل خسته تر از قلب تَرَک خور...
چیزی بگو مگرنموده ام زنا وجنگ هاکه این غصه ها همیشه میزند مرا به سنگ هاناراحتم من از درون خود ز دست غصه هاناراحتم چو بحرها ز دست آن نهنگ هاآهوی دل میان جنگل ستم فتاده استدقت نمی کند حضور وحمله ی پلنگ هاتا کی به سنگر صبور خود بدون اسلحهمن باشم و بدست غم بود بسی تفنگ هاباید پراز جهش شوم چو موج های پرغرورازجنس مردن ست این توقف و درنگ هاباید که رهسپار جادهای زندگی شومکافی بود قدم زدن میان کوچه تنگ هامن بعد تکیه می...
گریه هامون رو ندیدن آخرشم متهممون کردن به دل سنگ بودن:)...
خون من می جوشد و لبریزِ غیرت می شودوقتی از حُسنت میان جمع صحبت می شودبی قرارم مثل سربازی که در خط نبرد با خشاب خالی اش تسلیم قسمت می شود هیچ دردی بدتر از افتادن یک مرد نیستبی تو افتادن برایم دارد عادت می شوددست هایم را بگیر ای هاجر دورانِ من!این پیمبر بی تو کی راضی به هجرت می شوددست هایم را بگیر و خط بزن با دست خودغصه هایی را که هی اسباب زحمت می شود...
اتل متل جدایی ... عروسکم کجایی گاو حسن پریشون یه دل دارم پر از خون عشقم رفته هندسون خونم شده قبرسون یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار اسمشو بذار بچگی تا اخر زندگی آچین و واچین تموم شد عمر منم حروم شد :(💔🥀...
غزل در سینه ام آتش به پا کردی و رفتیبا سوزِ غم ها آشنا کردی و رفتیبا آن که تو غیر از وفا از من ندیدیای سنگدل آخر جفا کردی و رفتیزیباترین راه است راهِ عشق ،امّابرگشتی از راه و خطا کردی و رفتیدیدی؟ نماندی بر سرِ قولی که دادیدردِ مرا بی انتها کردی و رفتیگفتی مبادا تا جدا گردی تو از منامّا که دستت را جدا کردی و رفتیکِی باورم می شد زِ تو نامهربانیای بی وفا، ترکِ وفا کردی و رفتی با آن همه راهی که می شد بازگردیاز من، تو راهت...
درد است که با خنده یتو زار ، بگریم !درد است که با دیدنتهر بار ، بگریم !جز غصه نداده استفلک قسمت ما راباید که بر این غصه یبسیار ، بگریم !آنجلا رادتقدیم به روح بلند و بشاش علی انصاریان...
دستی تکان دادی و دستم را تکان دادم !رفتی و بعد از تو نمی دانم چرا ماندم ؟!تا با تو بودم زندگی یک جور دیگر بودوقتی که رفتی ، از نفس انگار افتادم !رفتی و من هر لحظه با تقدیر می جنگمدر سرنوشتم دایما درگیر اضدادم !قسمت نشد سهم دلم باشی و صد افسوسآخر غم عشق تو خواهد داد بر بادم !یکشب رها خواهم شد از زندان دلتنگییک روز می آیی که از هر غصه آزادم !ای کاشکی می شد فراموشت کنم هرچندمن با خیال و خاطره های تو دلشادم !رفتی و...
غصه گر هست بگو تا باشدمن هنوز می خندم...《بی خیالِ من و این مردم وهی زخم زبان می خندم》گریه دارم ولی باز ببین می خندممن خدایی دارم ...که در این مهلکه ی دردآشوبسَرِ هر زخم دلم می گریدزهرا غفران پاکدل...
یلدا شد و دلتنگ نگاهت هستم !دلبسته ی چشمان سیاهت هستم !پاییز برفت و از دلم غصه نرفتعمریست که من چشم براهت هستم !...
عاقبت انتظار می کُشد مارااین دل بیقرار می کُشد مارابا لبت میشَوَد کنار آمدچشمهای خُمار می کُشد مارادیر کردی ،نیامدی ،به خداغصه ی بیشمار می کُشد ماراچمدانی که بسته ای به کناررفتنت بی گُدار میکُشد ماراحکم تیرست دوریت انگارآتش و اختیار میکشد ماراقهوه را سرد میشَوَد نوشیدطعنه ی کافه دار می کُشد ماراآه ای پنجره تو شاهد باششیشه ی پر غبار می کُشد ماراگفته بودی که زود می آییحرف بی اعتبار می کُشد مارا....امی...
بغ کرده مترسک سر جالیزماز غصه ی بی همنفسی لبریزمخش خش همه برگهای آذر هم ریختدلتنگ خداحافظی پاییزم...
باران رشت بود که زیرش گریستمحالا بغل بگیر زنی را که... نیستمگفتم که شعر چاره ی دوری ست عشق من!باید هنوز هم سر حرفم بایستمباید تو را اضافه کنم پشت غصه هااسمی که خیسِ اشک شده توی لیستم .....
چه بی خبراومد / یه ویروس منحوس پریشونه عاشق / نمیدونه معشوق عاشقت ازپشت / درنگات میکنه باغصه باچشم / تردعات میکنه ......
هیچ دلی مثل دلت / بادل من تانکرد اینهمه غصه روتو / قلب عاشق جانکرد...
عزیز که پُشتی ها و قالیچه ی ایوونو جمع میکرد، نشستم رو میله ها و پرسیدم: چرا جمع میکنی عزیزجون؟گفت: مادر !پاییز داره میشه برگا میریزه رو قالیچه، تمیز کردنشون سخته، کلافم میکنه!یه نگا به موها حنابستش میندازم و یواش میگم: مامان میگه اونموقع ها تا وسطای پاییز که هوا سرد شه، بساط ایوون پهن بود.- اونموقع ها این شکلی نبود مادر ! …که پاییز میشه تنگ غروبی دلت میخواد از غصه بترکه.پاییزاش یه شکل دیگه بود. شبا میشستیم دور هم انار خورون، گل میگفت...
عصرجمعه بی کسیهایمدو چندان می شود !بغض های سینه امگویی نمایان می شود !با چراغ یاد تودر کوچه باغ خاطرهغصه های هر شبماز من گریزان می شود !...
یه روز عکسامو برات می فرستمتا ببینی که چقدر پیر شدمشبا جای شام کنار عکستغصه هاتو خوردم و سیر شدم!شاعر: علیرضاسکاکی...
تا چند سال پیش نمیتونستم تصور کنم غم یعنی چی؟تو مخیلاتم نمیگنجید دردِ واقعی چیه؟دلتنگیِ حقیقی کدومه؟آدمی رو که میگفت: "جیگرم آتیش گرفته" ، "دلم کنده شده" رو نمی فهمیدمش!.اما از وقتی که روز آخرِ تو بود،برای من شروعِ همه ی این ها شد!.تازه فهمیدم که کجای کاری؟غم اینه...درد همینیه که از امروز میفته به وجودت...اونا شوخی بود از دلتنگی!اصل کاری اینجاست!.تازه اونجا بود که جیگرم آتیش گرفت و هیچ آب خنکی به کا...
زندگی اصلا پیچیده نیست،خودت رااز محدودیت ها رها کن!شادی را در آغوش بگیرو بگذر از تمامِ نشدن ها...غصه، هیچ گاهچیزی را حل نخواهد کرد......
زحمت کشیده اے حضرت ِ معشوق ِ بے وفا!این روزها بہ لطف شما سیرِ غصہ ایم.....
غصه گر هست بگو تا باشدمن هنوز می خندم... 《بی خیالِ من و این مردم و هی زخم زبان می خندم》گریه دارم ولی باز ببین می خندممن خدایی دارم ...که در این مهلکه ی دردآشوبسَرِ هر زخم دلم می گریدزهراغفران...
تمام کوچه های شهرمان را غم گرفتهدرون خانه جای همهمه ماتم گرفتهبرای ما تمام زندگی رنگ خزان استزمین از گریه های نو بهارش نم گرفتهکجای زخم های کهنه را محکم ببندیمکه زخم تازه جان از پیکر آدم گرفتهدوایی را برای دردمان پیدا نکردیمتن از درد زیاد عاجز شده مرهم گرفتهچه طوفان غمی آمد به ویران کردن ماولی انگار ما را غصه دست کم گرفته...
حالا که غصه آمده ، ما شاد می رویمبگذار پُر کنند که برباد می رویمما را برای کنج قفس دانه می دهنداز خیر دان گذشته و آزاد می رویمپر می کِشیم از کف آنها که می کُشندما دام برده در پی صیاد می رویمدائم فریفتند : بمانید ، می رسدآن اتفاق تازه نیفتاد ! می رویمعمری اسیر و ساکن و ساکت نشسته ایمساکت شدن بس است به فریاد می رویمباور کنیم از دل این کلبه ی خرابدیگر به سمت خانه ی آباد می رویمدی بود و سرد و تلخ همه ماه و سال ما...
پاییز هم از غصه های دخترش هرسال غمگین استاشکی که می ریزد برای آذرش برگونه آذین استبادی وزید و قاصدک با شاخه ای از دردهایش گفتزردی هر برگی که می افتد زمین از بهر تسکین است...
تا تو را جدی گرفتم بر تنم خنجر زدیعشق را بازیچه کردی بردلم آذر زدیسوختم دراین سکوت و انزوای عاشقیغصه را بر تار و پودم تا رج آخر زدی...
خنک شدن اواخر شهریور نوید پاییز رو میده و غصه دار شدن آخرین روزای موندن،خبر از رفتن میده.بدیِ رفتن دوریشه و خوبیش هم اونقدر که بدیش میچربه ارزش گفتن نداره.من حتی به ساعت ها هم التماس کردم که میشه نگذری؟به جاده ها اصرار کردم میشه تموم نشی؟برای خنده هات دعا خوندم و فوت کردم که میشه تموم نشه؟برات نوشتم که به آخرین چیزی که فکر میکنم از دست دادنت بوده و هر روز به اولین چیزی که فکر کردم که اگه از دستت بدم دنیا چه رنگی به خودش میگیره.تیکه ...