سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بر مزارم بنویسید: پریشان بودمدوره گردی که در این قافله مهمان بودمدر هجوم شب و شوریدگی و شیداییظاهرا رام ترین گونه ی انسان بودمدرمیان همه ی رایحه های دنیاعاشق عطر نجیب نم باران بودمدر دل ماه بهشت آمدم و بعد بهارمدتی ساکن شب های زمستان بودمبارها روی گسل های زمین لرزیدمسال ها در قفس حادثه زندان بودم.زیر آوار زمین دست مرا ماه گرفتاندکی جسم ولی جان فراوان بودمگام هایی که شبی راهی خورشیدم کردموج دریا شد و من قطره ا...