پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شکر ریزهر گوشه کاشانه گلاویز دلم بودماه شب ویرانه شباویز دلم بودغوغای کلاغان و تماشای درختاندنیای مترسک زده جالیز دلم بودکو فصل بهاری که برویاندم از نوامید خیالی که به پائیز دلم بود؟سنگم زدی ای دشمن دیرینه حلالتبی مهری آئینه نمک ریز دلم بود!یک پنجره از پرتو خورشید نزاییدهر بغض نهانی که سحرخیز دلم بودخوناب جگر بود و دلاشوب ندامتآن گوهر دُردانه که سرریز دلم بودبا تلخی سرشار بلا از چه بگویم؟نجوای کلام تو شکر...