شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
.تو را توصیف میکردم که مَردم مرحبا گفتندپس از هر بیتِ شعرم آفرین را ،بار ها گفتندهمه وا حیرتا گفتند ، اما من نفهمیدم که اینها را به چشمان شما یا شعر ما گفتندمن از اقلیم چشمان سیاهت شِکوِه میکردمولی آنها به من از خوبیِ آب و هوا گفتندمن از تاریخ تو، فتح الفتوحات تو میگفتمبرایم بی خَرد ها از تن و جغرافیا گفتندمن از درگیریت با روسری یک بیت آوردمولی آنها هزاران قصه از این ماجرا گفتندمنِ بیچاره یک قرن است سکاندار این عشقم...