سه شنبه , ۱۱ بهمن ۱۴۰۱
وسوسه می کند مراخنده بی امان توگنه کنم یا نکنمبا لب چون کمان توحسن سهرابی...
بر مداری جاودانه می چرخدبی قراری شبوقتی تمام لحظه هاکابوس می شودتا تودر تمام حادثه ها تکرار شویمثل همین حالاکه چشم های فسفری اتخاکستر می شودتا شعله درونت را فریاد کنیدر بی قراری شببی قراربر همین مدارمی چرخیمی چرخانیو در زایشی جاودانهفاصله یتوتامن...مثل همه ی شب هاکه یلدا می شودتا کابوسی دوباره سر بر کُندمثل همین حالاکه این شعرزاده می شوددر بی قراری شب...
مُرده ای در گوشِ تابوت خواندخسته ام از مردمِ زنده کُشِ مُرده پرسترجبعلی باقری...
با خیالم آشنا شو ببین رویای هستی را🌾در ضمیرت تجربه کن عشق سودای هستی را🌾مثل من باش چشم بسته بنگری از بعد دیگربا چشم عقل تو میبینی یقین معنای هستی را🌾میبینی نوری فراتر از هر نور و روشنی هستبا آن نور است تو میبینی تا ناکجای هستی را🌾چشم مجازت را ببند تا وا شود چشم عقلت آن زمان است سیر میکنی هر جای جای هستی را🌾هرچه زیباست بیرنگ شود در ضمیر چشمهایتاگر جرعه ای نوش کنی تو از صهبای هستی را🌾پیک شادی بر سوی تو راهی ش...
کسی این قدر بارانیکسی این قدر نارنجی...فقط پاییز گه گاهیشبیه توست....
تو را یک بار در کودکی ام ملاقات کرده اموقتی مادربزرگم قصه ی شاه پریون را تعریف میکرد ملاقاتت کردم!تو از دلِ قصه های مادربزرگم آمده ای که اینچنین مشتاقت هستم:)مأوا مقدم...
همیشه، همه از ماه احساسی نوشته اند..این بار من تعبیرِ ذهن خودم را مینویسم؛ماه، همان ستاره ایست که تلاش کردهبزرگ شده و رشد کرده استبزرگی جثه اش بخاطر حجم زیادِ دانایی اوست! معلوم است که خودش را جدا کرده با همهحتما که دلیلی داشته...هر جنگیدن یک دلیل داردکه اگر بخواهم فضا را احساسی کنم شاید دلبرش خورشید بودهو باعث شده به هر دری بزند برای بزرگ شدنکه شاید خورشید نیم نگاهش به او بیوفتد... مأوا مقدم...
اینجا هوا خوب است، پاییز آمده!درختان زرد شده اند و آدم ها دست در دستِ همدر خیابان ها راه میروند...امسال اما مثل هر سال نیست.بعضی تفنگ در دست، بعضی شعارِ آزادی سر داده اندامسال کسی روی برگ های خشکیده عکس نمیگیرد، کسی در پارک ها نمیرقصد...اینجا بوی خون می آید و خدابخیر کند پاییز امسال را...۱۴۰۱مأوا مقدم...
در درون شهر کوران دردها دارم ز بینایی!...
آسمان همبه اشکِ چترها ایمان آوردچشمانتبه چشمانم نه !!آرمان پرناک...
گاهی زمستان حرف میزند، ابر ها برف ها وکوچه هایش ...!میگوید از حکمت، می اموزد صبر را میگوید از غم گویی غمگین است؛...
ای عشق چه می خواهی توازجا نم نگاهی کن ، ببین بامن چه هاکرد ی مراازشهرخودازخانه خودهم برون کردیمراازبیخ وبن کندی یوتنهایم رها کردیبگو ازمن چه می خواهی؟بیاای عشق رحمی کن به حال این من عاشقکه بی او هیچ وتنهایمتوازشبهای تنهایی چه میدانیتو از غربت چه میدانیتوازدردفراغ وبغض واشک ناله شبهای یک عاشق چه میدانیبیاای عشق رحمی کن که عمرم روبه پایان استتوازپایان این عمره سیاه چیزی نمیدانی..........
بر پشت بام خانه با شب می نشینمچشمم را بر آسمان سیاه می گذارم- به چه خیره ای؟!+ به ستاره روشنسال هاست بر او چشم دوخته اماما چیزی نمی گویدبرایش می رقصمشعر می خوانمتا سحر اشک می ریزمفقط گاهی چشمک می زندو دلم را بر سرم آوار می کند- چشمک زدن ستاره برای زهره ست+ شیفته ی من که شودزهره را رها می کند- من به تو ماه را می دهم+ ستاره از ماه بزرگ تر استنزدیک شوی، می بینی که خورشید است- ستاره و ماه هر دو مال من ه...
تو لبخند بزن،جنگ جهانی چهارم به عهده من...!...
به تو می اندیشم دلم تنگ و رکابی ام بیشتر از قبل در تنم زار میزند! به دنبال تو در آهنگ هایی میگردم که صاحبانشان در دنیای خود یکی مثل تورا گم کرده اند.. رودهای روی کویرِ دستانت را با رغبت به آغوش کشیده ام تو حالا در من جاری هستی.. دستانم مسرور اند وقتی روی کتابی دست میکشند که تو سطر به سطرش را خوانده ای👤مأوا مقدم...
گرم یادآوری یا نه،من از یادت نمی کاهم،تو را من چشم در راهم...
مینوشتم صبح و شب از این طالعِ نحس و ناپسندکه دست در موی تو رفت و نوشتم خوشا به این بخت بلندمأوامقدم...
که جهانم مکن خالی ز یاد و حضر خود...که دلم خشک شود ، بر شود بدون تو...نگار منجزی🦋...
بیهوده از این باغِ پُر از خار گذشتیماینگونه از این باورِ بیمار گذشتیمسرخورده چو گشتیم از این گردش ایّامپژمرده چو زندیق از آن یار گذشتیم...
بی صدا مهر و وفا و بندگی ها در گذشتبی هوا مهر و وفای زندگی ها در گذشتلاجرم بر ما گذشت آنچه نباید می گذشتبی وداع عشق و صفای زندگی ها درگذشتsohrabipoemحسن سهرابی...
چه دل انگیز است،شکوه بهاردر اندوه زمستانِ بیقراردر هیاهوی کلاغ ها و کفتارهای بی تبارشکوفه های سر برآورده از سوز خزاننشان از روییدن جوانه هاستزمان پریدن پروانه هاستفرمان دل بریدن از بهانه هاست.و چه دل انگیز است،دمیدن سرود عشقدر ساز هستی.خزانِ اندیشه ها خواهد رفت،تمام این حیله ها خواهد رفت،در میان همهمه کینه هاغبار از سینه ها خواهد رفت.زمان زمان گذشتن از تاریکی است.زمان نوشتن از آزادی است....
کاشکی زندگیچایی بودمی ریختی اش در دو فنجان کوچکبا دو حبّه قندشیرین اش می کردیو با کسی که دوستش داشتیمی نوشیدی اش...
پریشانبسان کودکیکه بادبادکشدر هجوم وحشی بادرها شده است ،رفتنت را تماشا می کنمدورتر که می شویمن می ایستم......
روزگار عجیب خُشکیده است ز بی مهری باران. مَشک آویخته شده بر در خانه تهی از آب است. ساقی تشنه لبان مست به مسجد به نماز است. همه دلخسته ز بی مهری هم...... همه تن ها،چه دلگیر ز تنهایی هم. در این همهمه و ظلم فراوان,هراسان همه آزرده ز تنهایی خویشیم. همه در بند، که نه، بنده حکام زمانیم و گرفتار مکانیم. ودر این سردی دوران و هجوم کلمات، گرفتارِ این قطره اشکم که چکیده ...
بدونِ تو من آرامش ندارمدِگر با زندگی سازش ندارمبدونِ آن دو چشمِ عاشقِ تودِگر میلی به آسایش ندارمحسن سهرابیsohrabipoem...
این عالم بی جان ما،با تو چه زیبا می شودبا بودنت همراه ما،دنیا تماشا می شوداین درد بی درمان ما وپرده افکار مااندر خیال ما و من همرنگ رویا می شود...
دیشب دل من هوای آن میکده داشتبا باده و می قرار یک شبه داشتبا آن دف و سنتور وناز رُبابتا صبح سحر اِعجاز حنجره داشت...
و شاید تو نمی دانی که دلتنگمبدون تو اسیرِ مکر و نیرنگمو دلتنگ از همه روزهای بی رنگمو شاید تو نمی دانی که حیرانمبدون تو چنین غمگین و گریانمو حیران از همه عصیان انسانمو شاید تو نمی دانی که بی تابمبدون تو کویر و دشت بی آبمو چون ماهی اسیر نور مهتابم و شاید تو نمی دانی که بیمارم بدون تو از این میخانه بیزارمو گریان از غم هجران یارانمنمی دانم نمی بینی که بی رنگمبدون تو به زیر کوهی ازدردمو...
پدر روزی بدون احترام و عشق نمیخواهد پدر کادو گرانتر ازحدیث عشق نمیخواهد پدر را توانی احترامش را بجا آورکه او از تو زرو زیور ,زمین و خانه و مسکن نمیخواهد روز پدر مبارک...
طایفه جهلاین طایفه جز جهل ندارند نشانیجز فاجعه و درد ندارند مرامیاینان که چنین غرق تماشای سکوتنددر جامعه جز فقر ندارند پیامیحسن سهرابی sohrabipoen...
سایهنزدیکتر از سایهٔ خود من به تو بودمامّا،دیوانه شدم چون که تو رابا غمِ بسیار بدیدم.حسن سهرابی...
ریاکارآن یار که می گفت که دیوانه ما بودمجنون و گرفتار و در بند جفا بودبیهوده ببستم دلم را به وفایشابلیسه ریاکار و فرزند خطا بودحسن سهرابی...
بی وفابی وفا غم در دل و دینم گذاشتگریه هادر چشم رنگینم گذاشتآنهمه مهر و وفا کردم ولیدشنه ها در قلب خونینم گذاشتحسن سهرابی...
روی تواز روی تو بیرون نبرم دیده خود راآن دیده رنجدیده و ترسیده خود رااز کوی تو بیرون نبرم نیمه خود راآن نیمه فرسوده غمدیده خود راحسن سهرابی...
من یا تو چه فرقی میکند هردو یکی هستیم ،در دوتن ....عزیزحسینی...
اِنگار که دلبری به سوی ما می آیداینگونه غریب و بی صدا می آیدامروز در این وادی پُرحادثه اماینگونه عجیب بوی جفا می آید...
نخواهیم گذشتحسن سهرابیاز ساقی این سَرا نخواهیم گذشتاز بازی حیله ها نخواهیم گذشتاز هر چه که بگذریم تا آخر عمراز بانی این بلا نخواهیم گذشت...
حلقهدر میان حلقه های بیشمار زندگی،حلقه ای از زلف یارمهربانم آرزوست....
پایان بی آغازی است وصلت عشق و مرگ،،،،،،،،درسرزمینی که مبلغانش جاودانگی و فرزانگیرا درروزی که نخواهد آمد به تو نوید می دهند....
مانده ام در حسرتِ چشمانِ مهتاب گونه ات..در شبی که ظلمتش دُزدیده چشمان مرا...
سَرخوش اند این کوچه های عاری از نجوایِ مندر بَهاری که دِلَم با حنجره،سازِ جدایی می زَند.سروده های:حسن سهرابی Instagram.com/sohrabipoem@sohrabipoemSohrabipoem.blogfa.com...
بوی عرفانزندگی با تو برایم بوی عرفان وشقایق می دهدبی تو امّا:بوی عرفان و شقایق حس قبرستان دهدحسن سهرابی...
کتابخانه ده ما را آتش زدندتا همه مردم با خدا شوندغافل از آنکه خدا همراه دودازدِه ما رفتحسن سهرابی...
اَرتش چشمانت چه حماسه ای آفریدبا نگاهی آشناآنسان که اسیر کرد همه سپاه چشمانم....
آرزویم این است جاناکه چُنان تیغِ فَلَکبَر زَنَد از ریشه تو راکه دِگَر رنگ خوشیهیچ نیایَد به دِلَت....
به دورانی که شیر دَربَند ودل چرکین زِ دستِ نامرادیهای دوران است.چه نا زیباست:کوکِ سازِ نامَردیبه دستِ کَرکس و کفتار. @sohrabipoem...
شوق است مرا رویِ چو ماهت که ببینمتنها شوم و در دلت آرام بگیرممن آمدم آرام که در پیشِ دو چشمتدریا شوم و در تَنَت آرام بمیرم...
سُخنها رَدِپای وَهلِ مرگ استکه دائم با دلِ من در نبرد استدلی خسته چُنین پیغام سَر دادکه مَرگ با جانِ من در جنگِ سرد است...
آتش زیر خاکسترچه حرفها و سخنهایی که در قلبمچنین مرموز در خوابند،ولی،آتش بَرآرد سَر از آن خاکستر سردمدر آن روزی که برخیزد هزاران شعله ها از آن....
چشمانِ فلکچشمانِ فَلَک کور شود گَر نتواند،این عشقِ میانِ من و آن یار ببیند@sohrabipoem...