سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
گفتمش بذار از دل هیچ نگویماز او اصرار و از ما انکار که نگویمحرف زدیم و چو قصه نیمه تمامخوابش بردو این شعر شد وسلام .😂...
دیوانه بودیم عقل راه به جای نبرداین همه راه آمدیم آیا او می خرد؟حال که چنین بی هوا ،هوای شدیمروزگار دوست دارد ما فدای شویم ......
دل دریا زده از موج و آب نترسداز خروشانی دریا و طوفان نترسدما ز امان توبه پذیری دوست دل خوشیمهر چه درد و بی درمان به دوش می کشیم...