زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
غلامعلی
هر چه از دل تنگ میاد رو می نویسم اینجا بلکه لاجرم آنچه از دل میاد ب دل بشینه
گفتمش بذار از دل هیچ نگویم
از او اصرار و از ما انکار که نگویم
حرف زدیم و چو قصه نیمه تمام
خوابش بردو این شعر شد وسلام .😂...
متن غلامعلی
دیوانه بودیم عقل راه به جای نبرد
این همه راه آمدیم آیا او می خرد؟
حال که چنین بی هوا ،هوای شدیم
روزگار دوست دارد ما فدای شویم ......
متن غلامعلی
دل دریا زده از موج و آب نترسد
از خروشانی دریا و طوفان نترسد
ما ز امان توبه پذیری دوست دل خوشیم
هر چه درد و بی درمان به دوش می کشیم...
متن غلامعلی
گفتن تنهای سخت هست نمی توانی
ولی من تنها نیستم تو هستی می دانی؟!
هر جا برم همراه منی تو ای جانان جانی
همراه من آهنگ ها قشنگ می خوانی
آری تو همه جا با منی از من دور نیستی
همه جا با من هستی هنوز هم می مانی
هرکسی می آید، چند روزی بعد رفتنی
...
متن شعر
دیگه با کسی ندارم حرفی که بزنم
به فکر اینم که شعری رقم بزنم
بریدم ز همه ، جدا خلوتی دارم
شعر میخوانم و دفتر ورق بزنم
خیال گل خشکیده لای دفتر دارم
غرق خیال بودم در خیال تو غلت بزنم
آه من دیوانه چقدر از تو خاطره دارم
آمدم یاد آن روز با ت...
متن شعر
خیالت هست با من و هر شب سر می زند
از سر شب تا خود سحر با من حرف می زند
می دانستی خیالت از خودت با وفا ترست
می آید هر شب درِ این خانه را در می زند
از خیالت یاد بگیر رسم با وفای را جانا
که با من هست و در هوای من پر می زند...
متن شعر
غرق تو بودم عمر رفت و حواسم نبود
حال بعد این همه وقت این جوابم نبود
از من عاشق گذشتی و رفتی چه زود
حال مرا این چنین بد کردی چه سود
به تو می گویم ای رفیق نیمه راه حسود
من عاشق این همه جور و جفا حق م نبود...
متن شعر
گویند که شعر بنویسم دوباره
ما عقل مان را دادیم به اجاره
قلبمان ز روزگار شده پاره پاره
خوب میشود با یک نگاه یا اشاره
حال از تو می پرسم راه و چاره
که عقل بردی و دل را کردی پاره...
متن شعر
به گمانم شده حالت خراب باشد
دلت از عالم و آدم گرفته باشد
با یک سرد و گرم که شده باشد
دلت عین لیوان ترک خورده باشد
نه حرفی می زنی و نه چیزی می گویی
وای به حال کسی که همرات باشد .......
متن شعر
آمدم تا که بگویم چقدر دوست دارمت
اما چه دیر آمدم ،وقتی آمدم که ندارمت
حال من ماندم این روزهای بی معنی تلخ
این روزها که باید تو را به خدا بسپارمت
چقدر شیرین بود روزگاری که با ما بودی
حال که فقط باید با قضا و قدر به یاد بیارمت......
متن شعر
آمده بود تا در این بازار دوای درد من بشود
میخواست رفیق روزهای سرد من بشود
نمی دانم چی شد چطور در این روزهای سرد
کی فکر می کرد خودش سبب درد من بشود
حال روزگار چنین بشود یا چنان نشود
بودن و نبودن تو دگر دوای درد من نشود ........
متن شعر
می خواستم بنویسم جمله ای از تو
ساعت ها فکر کردم دیدم مگه میشه تو رو در یک جمله نوشت ...
چقدر از تو نوشتن در یک جمله سخته انگار بخواهی دریا رو با تٌنگ توصیف کنی ......
متن دلنوشته کوتاه