جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
وقتی که پوستت :- ابریشم سپید تراوا -نیلوفرینه میشود از نیش بوسههااحساس میکنمبازرگان عطر و پرند و نورمدر جادههای خُرم ابریشم...
روزگاری بود که از بیم فریبدل نمی بستم به عشق دخترانسال ها رخسار یک بازیچه رااندر آغوش زنان پرداختمهر کجا سوداگری می یافتمساعتی با عشق او می ساختمامشب از نو عشق بی سامان مندلبری دید و سر و سامان گرفتسال های هرزگی پایان گرفت...