سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
هر سرِ خاری به مجنون نازِ دیگر می کندناقهٔ لیلی مگر امروز ازین صحرا گذشت؟...
یک جهان بر هم زدم وَز جمله بُگزیدم تو را......
هرکه زخمِ کاری ام را دید،گفت این کارِ توست......
دشمنی های دو عالم با من از بیداد اوستگر چه صد شمشیر بر سر می خورم قاتل یکی است!...
من چه می کردم به عالَم گر نمی دیدم تو را...؟...
در قفل فروبسته ی غم های دل خویشآن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم...
من چه میکردم به عالم گر نمی دیدم تو را...