هر سرِ خاری به مجنون نازِ دیگر می کند ناقهٔ لیلی مگر امروز ازین صحرا گذشت؟
یک جهان بر هم زدم وَز جمله بُگزیدم تو را...
هرکه زخمِ کاری ام را دید،گفت این کارِ توست...
دشمنی های دو عالم با من از بیداد اوست گر چه صد شمشیر بر سر می خورم قاتل یکی است!
من چه می کردم به عالَم گر نمی دیدم تو را...؟
در قفل فروبسته ی غم های دل خویش آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم
من چه میکردم به عالم گر نمی دیدم تو را