پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
توی آینه خودمو دیدم و شکلک درآوردم!زدم زیر خنده، اونم از ته دل!چقدر خنده به من میومد و بی خبر بودم!اصلا یادم رفته بود خندیدن رو.فهمیدم این دنیا حسودیش می شه به صورت گل انداخته ما!میخواد لج کنه؟ لج می کنم!از این به بعد برنامه همینه!قهقهه خندیدن......
بخندیدکه شاید بتوانیدمعجزه کنیدو طراوت به گلِ پژمرده زندگیتان هدیه دهید..بلندتر قهقهه بزنیدحتی اگر کوتاه،حتی اگر مصنوعی ......
هیچکس نفهمید پشت آن قهقهه های بلندم چه غم های سنگینی بر دلم مینشیند...