شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
توی آینه خودمو دیدم و شکلک درآوردم!زدم زیر خنده، اونم از ته دل!چقدر خنده به من میومد و بی خبر بودم!اصلا یادم رفته بود خندیدن رو.فهمیدم این دنیا حسودیش می شه به صورت گل انداخته ما!میخواد لج کنه؟ لج می کنم!از این به بعد برنامه همینه!قهقهه خندیدن......
به هر تقدیر شکلک در نیاوردمفقط میخواستم شکل خودم باشمگلومو پاره کردم اما این مردمبهم گفتن که دیوونست ، عاشق نیست......
یک آینه مشتی سیب و اناراگر باران بیاد کمی بهتر استآن وقتاز لابه لای دود سیگاربرایت شکلک در می آورمو انار دانه می کنمسیب هم بماندبرای بعد...