رهایی نمیپذیرفت تن من ز تو ارام نمیگرفت ذهن من لحظه ای تهی ز تو شور و مستی من میبارید هر دم زتو فکر من خسته ز هرچه الا ز تو دل مرا مرور میکرد یاد تو چشم مرا میشست عشق تو قلمم مینوشت هر آن ز تو چه کردی...