پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یک روز دیگر این جا نیست.بیدار می شوید و او دیگر این جا نیست. در شب رفته است. جای تن هنوز بر ملافه هاست، جایش سرد است._مارگریت دوراس_برشی از کتابِ مرض مرگ_ترجمه ی پرهام شهرجردی...
من یه داستان عاشقانه با تو می خوام. اینو می خوام. با تو زندگی کنم. یه داستان عاشقانه با تو. با تو برم. با تو توی یه خونه حبس بشم. اینو می خوام....
مارگریت دوراس:آدم ها در اصل توان و تحمل خوشبختی را ندارند ! طالبش هستند بی تردید، اما همین که بهش برسند، حرص و جوش می زنند و خواب چیزهای دیگری می بینند !...
دوستتان دارم، تا دم مرگ.تلاش خواهم کرد که زود نمیرم.تنها کاری که باید بکنم همین است. - مارگریت دوراس- نوشتن، همین و تمام مارگریت دوراس...