پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شهر در امن و امان است ؟ نگو می دانمپس چرا در خفقان است ؟ نگو می دانممست از حادثه ی عشق زمین در تب و تابکو...؟کجا عشق جوان است؟ نگو می دانمشده ویرانه و استادِ مَثَل حیران است.....این چه بَلوا به جهان است ؟ نگو می دانمتا مسلمانیِ هر گرگ صفت مُهر شده ....گله داری به توان است ، نگو می دانمخرِ همسایه شده پشت نقابی انسان ....نشئه ی چوبِ شبان است ، نگو می دانم شهرِ طاعون زده تا خرخره در رنج و عذاب رسم بر دادن جان است نگو...