پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
برای زبان های غریببرای اشعار بی وطنبرای واژه ی صلحامن ترین جای دنیادهانِ تفنگ هاست«آرمان پرناک»...
«عمیق» ترسناک است.انسان های عمیق دوستان کمتری دارندنوشته های عمیق، مخاطبانی اندکعشق حتی، وقتی که عمیق میشود…درست مثل استخرهای عمومی که هموارهدر بخش های عمیقش آدم های کمتری میبینی…«سطح» اما امن است....
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستماز صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستمیک روز می آیی که من نه عقل دارم نه جنوننه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستمشب زنده داری می کنی تا صبح زاری می کنیتو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستمپاییز تو سر می رسد قدری زمستانی و بعدگل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستمزنگارها را شسته ام دور از کدورت های دورآیینه ای رو به توام ، اما کنارت نیستمدور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست...
به پرنده ِ چشمانت بگوبه پرواز در آیدودر کنج دل ِعاشق منلانه ای امن بسازد ....
همه ی زنان دنبال یک پناهگاهند، آغوش مردی که دوستش دارند یا خانه ی مردی که دوستش ندارند و پیراهن دلتنگی شان را آویزان، زیر آفتابی که پیراهن تو را هم خشک می کند. آغوش هر زن زیبایی، امن ترین جای دنیاست برای مردانی که تازه از جنگ برگشته اند و تنهایی شان را با ته مانده های سیگار زنی زیبا دور می ریزند، اما همه ی زنان هنگام تنهایی شان، به چیزهای ساده و معمولی پناه می برند، به آینه ی کوچک شان، شانه ی چوبیشان و هر روز موهایشان را شانه می کشند، به یاد مردی...
مرا مرا مرا به امن ترین نقطه ی زندگی به آرامش دوباره ی کودکی به زیر چادر مهربان مادرم برگردانید......
اینکه بدانی کسی جایی به فکر توست و در گوشه ی گرم و امنی از قلبش جایی برای تو نگه داشته ؛ به لحافی نرم می مانَد که دور خودت بپیچی و از سرما در امان بمانی ......
و چقدرجای امنی ستآغوش کسی کهبی واهمهدوستت دارد ........
من اگر روزی دیوانه گشتمپیِ عاقل پیشه ای از جنس تو می گشتم که فرداها در جوار تو امن باشدکه نوش دارویم لمس دستانِ تو باشد...
همین که کنارم باشیامن میشود دنیا..کنارت زمان طلا میشود!!نبض دنیا خوب میزندکنارت دنیا محتاجِ جمله یِ دوستتدارم میشودلب به بوسه وادارو آغوش به تب دچار میشودکنارت حال ِمن دیوانه خوب میشودکنارتجهانم جور ِدیگریستقانونش را چشمانت مینویسدو من کنار ِتو و چشمانتقانونمند ترین آدم دنیا خواهمشد..!!...
شهر در امن و امان است ؟ نگو می دانمپس چرا در خفقان است ؟ نگو می دانممست از حادثه ی عشق زمین در تب و تابکو...؟کجا عشق جوان است؟ نگو می دانمشده ویرانه و استادِ مَثَل حیران است.....این چه بَلوا به جهان است ؟ نگو می دانمتا مسلمانیِ هر گرگ صفت مُهر شده ....گله داری به توان است ، نگو می دانمخرِ همسایه شده پشت نقابی انسان ....نشئه ی چوبِ شبان است ، نگو می دانم شهرِ طاعون زده تا خرخره در رنج و عذاب رسم بر دادن جان است نگو...
خوب که فکر کنی می بینی ما آدما حق داریم مرده پرست باشیم. که بذاریم یه آدم یا یه رابطه بمیره، بعد بگیم چقدر برامون عزیز بود. که بذاریم از دستمون بره بعد یادمون بیفته چقدر دوستش داشتیم.آخه مرده ها آروم و بی صدا زیر خاک خوابیدن و هیچ کاری به کسی ندارن. نه حرفی میزنن، نه دلی میشکنن، نه اعصابی از کسی خورد می کنن.خب دوست داشتنی تر از زنده هاان. دیگه ترسناک نیستن. دیگه آزارشون به کسی نمیرسه.قصه رابطه هاام همینه! آدما ترجیح میدن یه رابطه تموم شه و ...
باید برای داشتنت میدویدم،زمین میخوردم،بلند میشدم و ادامه میدادم...باید برای داشتنت قید زمین و زمان را میزدم.اما خواستم برایت بنویسم.برای داشتنت قیدِ خنده هایم را زدم.یک دختر وقتی چشمهایش نمیخنددیعنی روزگارش خوب نیست.یعنی دنیایش سیاه است و حال و هوایش ابری!خواستم برایت بنویسم،من برای داشتنت خودم را از دست دادم.وکاش تو وسطِ تمامِ این دویدن ها روبرویم نمی ایستادی...کاش نمیگذاشتی زانوهایم خم شوند،زخمی شوند،خسته شوند...دل...
همیشه فکر می کردم آدم به یک سنی که برسد روی نقطه امنی می ایستد و با خیال راحت پشت سر تمام دغدغه هایش آب می ریزد... فکر میکردم بعد از یک عمر دویدن، آدم تکیه می دهد به دیوار محکمی و گوش می سپارد به موزیک دلخواهش و توی دلش بشکن می زند و به گربه رقصانی های روزگار می خندد...یا اینکه یک روز بعد از تمام آرد بیختن ها، آدمیزاد اَلَکش را روی دیوار زندگی می آویزد برای خودش چای می ریزد، دستی به موهای فلفل نمکی خودش می کشد و می گوید هی رفیق حالا دیگه وقت عاشق...
آشتی بودنِ آدمها را از ارتباط دستانشان با جهان میتوان دید.دستانِ آدمهای آشتی، کاری جز در آغوش کشیدن و نوازش کردن انجام نمیدهند.نه با دستانشان خط و نشان میکشند، نه تنبیه میکنند، نه سرد ارتباط برقرار میکنند و نه اجتناب میکنند.دستانِ آدمهای امن، پناهگاهند.دستانِ امنی برای خودمان باشیم.اینکه چقدر برای خودمان امن هستیم و چقدر با خودمان آشتی هستیم را میتوانیم از جوابمان به سوال های زیر بفهمیم.اگر برگردم به گذشته ام، آیا خودم را با تمام انتخ...
امپراطورمردی نیستکه در جنگهای بسیاریتن به تنجنگیده است....! امپراطورمردیستکه توانستهقلمرو عاشقانه های زنی راامن وآرام وآسوده کند.......
آغوشتامن ترین پناهگاه من است بازوانت را به تن هیچ غریبه ای نسپار...
دلم می خواست در مربع کوچکی از گذشته حبس می شدم ! جایی میان آغوش مادر گوشه ی امنی مانند بازوان محکم پدر !خانه ی عشقی که هیچ طوفانی تکانش نمی داد و سرسختانه فقط در حال نواختن آهنگ خوشبختی بود !...
بعضی شبها آدم دلش یک شانه ی امن می خواهد در امتداد سکوت! فقط به احساس پاکش لم بدهد و تا صبح ییخیال دنیای نگرانی ها دوست داشتنش را حواله ی همان آدم رویاهایش کند!...
.در عمیق ترین جای سینه امتو را نفس می کشمهزار باد بِوَزدجای جوانه ات امن ست ️...
چه خوش خیال است ...... فاصله را می گویم........ به خیالش تو را از من جدا کرده........ نمی داند تو جایت امن است ...... اینجا ......میان قلبم!...
پدر جان عزیزمشانه هایت، ستون محکمی است پناهگاه من خانه رادست در دستانم که می گذاریخون گرم آرامش،در کوچه ی رگ هایم می دودای مهربان ترین تولدت مبارک...
چه خوش خیال استفاصله را می گویمبه خیالش تو را از من دور کردهنمی داند جای تو امن استاینجا در میان دل منولنتاینت مبارک عشقم......
این که بدانی کسی جایی به فکر توست و در گوشهی گرم و امنی از قلبش جایی برای تو نگه داشته به لحافی نرم میمانَد که دور خودت بپیچی و از سرما در امان بمانی ......
یلدا هم از راه میرسد.و تو همچنان این شب از سال را هم در قلبم لم داده ای!میدانم جای تو امن است.خیالت راحت از همان یک دقیقه هم غافل نمی شوم و در این طولانی ترین شب پاییزی دوستت خواهم داشت.خیالت راحت دلبر جان من از همان یک دقیقه هم غافل نمی شوم.همیشه بمونی برام ایشالله دلبره نابِ دلم...
کوچه پس کوچه های قلبتچه جای امنی برای قدم های من استدوست داشتنت قشنگ،عشقت پر از امنیتو خواستنت پر از لطافت استمیخواهمت جان دلمبا تمام قلبم…نمیدانم تو را به خورشید تشبیه کنم یا دریافقط میدانم همیشه باید مثل خورشید بر خانه بتابی تا به تو گرم شود و همیشه مثل دریا زلال باشی تا خانه با وجودت آرامش بگیردعزیزترینم تولدت مبارک...
hole world is against you ;The safest action for hiding is madness.وقتی تمام دنیا بر علیه شماست ؛امن ترین مکان برای مخفی شدن دیوانگی است....
مصلحت نیست قیاست بکنم با دریاتو همان ️ امن ترین ساحل دنیای منی...
در کدام هوا نفس می کشی؟در کدام خیابان؟در کدام کوچه؟شب ها از پشتٓ کدام پنجره به شهر می نگری؟نگرانِ من نباشمن جایم امن استدر غریب ترین کنجِ این دنیایمدر دورترین سیاره از خورشیددر سردترین غروبِ پاییز...
دوست داشتن شعارى که به درد نمى خورد!با چهار تا حرف و قربان صدقه و عشوه و غمزهکه حالت خوب نمى شوددوست داشتن را بایدبغل کرد و بوسیدباید باشد کسىکه وجودتبرایش ضرورى ترین نیاز دنیا باشدو آغوشش برایتامن ترین امن دنیاکه بشود با خیال راحتیک عمر را بى خیال همه دنیادل به آغوشش بسپارى وحالت با حالش جور باشدکه اهل دوست داشتن باشداهلش که باشد هیچ وقتاز دهان نمى افتد......
با فاصله ای امنکه آسیب نبینیبنشین و فقط شاهد ویرانی من باش......
جای قول و قرارهایمان امن است ، زیر پاهای تو !...
نقطه یامنِ جهان شیبِ کمِ شانه ی توست .......
نه از سرم می افتی نه از چشممکجای دلم نشسته ای که جایت اینقدر امن است...
تو را دوست دارمچون یک خانهی کاهگلیدورافتاده و کوچکاما گرماما امن......
️و آغوشت تنها پناهگاه امن جهان است ️️بگذار تحریم ها بیشتر شوند و امنیت از بین برود️️مرز ، بازوان توست و امنیت نگاهت️️بگذار آغوش تو تنها پناه ناامنی هایم باشد️...