پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
روزی که از یاد می بردی مرااین کلاف کهنه از هم پاره شدروح من چون واژه ای بی محتوادر کتاب زندگی آواره شداین کتاب زندگی افسانه بودهر ورق افسانه ای امیّد وارناگهان آتش زدی بر پیکرشآتشی پر شعله ودیوانه وارتو که میگفتی منم عاشق به توپس چرا این قصه را آتش زدیمهر تو از قلب خود بیرون کنمبی جهت در داستانم آمدی...