سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
پرزدی رفتی ومیرقصی به بام دیگریمن پرت دادم برو ،اما حرام دیگریغرق شورومستیِ آتش شدی،من سوختمزردی ازمن ،سرخیش باشد به نام دیگریتاردل در پود چشمت شدگره پشت گرهمی شوی با خنده هایت تورودام دیگریمی روی فصل خزانت شد شروع درد منشادی وسرسبزیت هم شد به کام دیگریتو دهان بستی و ساکت تاسفر پایان گرفتجز خداحافظ نشد سهمم کلام دیگریوقت رفتن حسرتم آغوش گرمت بود و تودستِ گرمی رافشردی با سلام دیگریمرضیه جمشیدی...