سوز سودای سحر در سینه پیدا میکند
شعلهی شوق شبانم شور غوغا میکند
موج مستی میکشد در جام جان جانانهام
تا نگاهش نقش نو بر نقش دنیا میکند
لالهی لبریز لب، لبخند لیلایی نشاند
خون به دل، خنجر کشان، خاطر تمنا میکند
مرغ مینای من از مستی به منزل میرسد...