پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من یک زنم!مهمان نوازم اما مهمانپذیر نیستم...زاده شده ام تا اقامتگاه ابدی مردی باشمکه نام کوچکم را بستایدو نام خانوادگی اش تاج برسرم بگذارد!قد و قامتش سپربلایم باشدو دست هایشسردی و گرمی روزگار رااز صورتم بشوید!آری من زنم !مهمانپذیر نیستم .......
من یک زنمو آدم وقتى زن باشدجز آنچه در قلبش داردهمه چیز را فراموش مى کند....
من یک زن موفقمحتى اگر نوازش هاى مردانه اى لا به لاى موهایم گره نخورده باشد ! حتى اگر به تنهایى ، تمام معادلاتِ نگرانى هایم را حل کرده باشم و ردپاى هیچ مردى در حافظه احساسم دیده نشده باشد. من یک زنم ! همانى که اگر نباشد جنس دنیاى تمام مردان دچارِ بى رنگىِ مُزمن میشود !...