سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
مگر آدم از زندگی چه می خواهد؟جز آمدنی که بوی ماندن بدهد......
این هوای خوباین دست های توی جیب این انارها این برگ ها این "پاییز" برای تکمیل شدنش یک "تو" کم دارد......
نمیدونم کدوم درد بزرگ تریه؛این که تو نباشییا باشی و مال من نباشی..اما اینو میدونمهر دوش یه نتیجه داره: تنهایی.و تنهایی از همه چی بدتره!...
میوه نارس را دیده ای؟!هرچقدر هم زیبا باشد طعم گس می دهد، کال است، ناچاری دور بیندازی اش..می دانی، زندگی بی تو طعم گس می دهد،می شود یک چیز دور انداختنی..!...
لطفا بفهمید!همیشه قرار نیست بخشیده شوید...قرار نیست آب های ریخته شده به کوزه بازگردد...ماهی از آب گرفته شده هم همیشه تازه نیست.اتفاقا ماهی مرده دیگر مرده.قبل از مردنش باید فکری به حالش کرد...لطفا بفهمید وقتی می زنید و می شکنید و می روید،همه چیز را به هم می ریزید...باید انتظار داشته باشید آدمی که روبه روی شماست دیگر آدم سابق نباشد...نبخشد،یک عالم عقده مثل کلاف سردرگم در دلش به هم پیچیده باشد... لطفا بفهمید باید مراقب رفتارتان باشید،اگر م...
چیزی نمی شود با رفتنت...فکر کن دست بچه ای ناگهان؛از چادر مادرش رها شود...گم می شوم،همین!...
از سربه زیریِ نگاهِ مناز آه های گاه گاهِ مناز چشم های بی گناهِ منباید بفهمی "دوستت دارم"...!...
دوست داشتنت را حیف نکن!!نمیگویم خرجش نکن..نه.. میگویم هدرش نده..اگر میبینی مالِ دنیای تو نیست، اگر میبینی از جنس تو نیست، حرفش را نمیفهمی و حرفت را نمی فهمد...نه او را درگیر خودت کن و نه خودت را درگیر او...ابراز علاقه به کسی که مالِ دنیای تو نیست "اسراف دوست داشتن" است.....
سرزده باش!مثل برفی در اول آذر؛ذوق مرگم کنبا آمدنت.......
چه بی موقع رفتی...تازه داشت شباهتغروب و گونه هایم...طلوع و موهایم...انار و لب هایم راباورم میشد ......
می آیی.. نفس به شماره می افتد..می روی.. نفس می گیرد...بندِ تو است زندگی......
چشم باز کن، تا ...چشم جهان به طلوعت روشن شود ......
عزیزم ؛قهر همیشه هست!اردیبهشت ولیسالی یک بار می آیدبرگرد عاشقی کنیم ......
جمعه هم روز بی آزاری بود،اگرهنوز نرفته بودی......
به پیشوازِ پاییز می رومبا تمامِ نداشته هایم از تو ...روحم زرد می شود ...و مثل برگ درختآخر پاییزاز چشمت می افتم !...
این منبا هیچ توییغیر خودتما شدنی نیست.......
آدم بزرگ ها هم قد می کشندبا شنیدن "دوستت دارم ها"با "بوسه ها"با "آغوش ها" ...من می خواهم با تو "قد بکشم" ......
عشق از تو آغاز می شود دختر!تویی که جان بخشیده ای به این همه عشق...موی بلند و گونه سرخت اگر نبود،دنیا اگر لبِ اناری و بلندی مژگانت را کم داشت، عاشق نداشتیم در جهان ..حتم دارم قبل از تو احساسی وجود نداشت و خدا به وقت آفریدن تو بیشتر از همیشه لبریز عشق بوده استبستگی به تو دارد عشقبه تو و دخترانگی هایت ..هرچند ساله که هستی،دخترانگی ات را از یاد نبرتا دنیا زیبایی کم نیاورد...روزت را جشن بگیر چشم و چراغ دنیاآزاد باش گوهر زیبای پدر...
هفته ای که بروی حالش از این بهتر نیست...شنبه اش بغض و هوای جمعه اش بارانی ست.......
حواستان به خانه های زنان باشد،احوالشان را از آینه هایشان بپرسید...از گوشه کنار زندگی شان...ساده نگیرید!دست دل است که در آشپزخانه ی زنی مشغول زیر و رو کردن کتلت های توی ماهیتابه است،مربایی که با دقت تمام درست شده یا میز شام چیده شده برای ده دوازده نفر مهمان را اصلا ساده نگیرید...عشق است،امید است پشت تمام این ها ...اگر بوی زندگی از خانه ای که زنی ساکن آن است بلند نشد،اگر شعله اجاق گازش دائم گرم نبود،اگر گرد و خاک رنگ و روی پنجره ه...
باید به آغوش عکس هایت پناه برد؛از شر شب های "مطلقا بی تو" .......
من یک زنم!مهمان نوازم اما مهمانپذیر نیستم...زاده شده ام تا اقامتگاه ابدی مردی باشمکه نام کوچکم را بستایدو نام خانوادگی اش تاج برسرم بگذارد!قد و قامتش سپربلایم باشدو دست هایشسردی و گرمی روزگار رااز صورتم بشوید!آری من زنم !مهمانپذیر نیستم .......
تو که از شهرمان رفتی،جهانگردی رونق گرفت؛دنیا هم دور خودش میگشتبه دنبال تو .......
از سربه زیریِ نگاه مناز آه های گاه گاهِ مناز چشم های بی گناه منباید بفهمی دوستت دارم ....
دختری از تبار پاییزمعطر پیراهنم غزل ساز استگیسوانم بلند و یلدایی ستگونه هایم انار شیراز است...
.آخرین جمعه پاییز شده، پیش بیا ...به غم انگیزی این روز بیاندیش بیا ......
تنها آرزوی منی!وقتش رسیده، برآورده شو ......
همیشه این آب بوده که ماه را در سینه داشته !یک بار هم قرار است ماه ، آب را بر سینه بفشارد ....آب را از ماه نگیرید ...السلام علیک یا قمربنی هاشم...
از زمین کربلا خورشید ها برخاسته ...عشق از قافله هفتاد و دو سر میخواسته ......
احتیاط افراد از آنچه پشت ذره بینِ عشق دیده می شوند نسبت به شما دورتر هستند...!...
چشم باز کن و دور و برت را نگاه کن...یعنی که حال قلب مرا رو به راه کن......
عشق از تو آغاز می شود دختر!تویی که جان بخشیده ای به این همه عشق...موی بلند و گونه سرخت اگر نبود،دنیا اگر لبِ اناری و بلندی مژگانت را کم داشت، عاشق نداشتیم در جهان...حتم دارم قبل از تو احساسی وجود نداشت و خدا به وقت آفریدن تو بیشتر از همیشه لبریز عشق بوده استبستگی به تو دارد عشقبه تو و دخترانگی هایت...هرچند ساله که هستی،دخترانگی ات را از یاد نبرتا دنیا زیبایی کم نیاورد!روزت را جشن بگیر چشم و چراغ دنیابه خودت ببال که اگر نبودی...
باتمام جان کسی را خواستن میدانی یعنی چه؟چه چیزی میتواند تورا ازاو جدا کند؟کدام مانع است که جانت را ازتو بگیرد؟کدام مشکل بین تو و جانت حایل می شود؟می دانیتو به جانم بستهای....