پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نازنینم!بی عشق تو دنیایی ندارمبا عشق تو ماوایی ندارمبی عشق تو دل پناهی نداردبا عشق تو سوز و سازی نداردبا عشق تو رقصانه پای کوبمبی عشق تو مستانه روانم...
مونس جانم باش و عشق جوانممآمن روحم باش و مونس جانم...
پرواز را آموختم ز توقفس را شکستی ز منروی دستانت چو گل پر پر شدمزین برون قفسغنچه بودم ،باز شدمبیایی بیاییالا کلنگ بازی کنیمفرو می نشینی تا به بالا رومشکار چی قلبم شدی رو به بالا رومبا آن قفس شکسته دگر کارم نیستبال و پرم باز شده،دگر قفس کارم نیستپرواز کنیم به هر سورقصان و رقصان ،آزادم ز قفس میروم به هر سو زرین منصوری...