پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شعری بجان نشسته و اشکی به دیده امآهی ز دل رمیده و دردی کشیده امدر مدح عاشقی تو شعری سروده امعالم اگر غزل بشود من قصیده اماین تن فدای تربت پاکت شود کم است از بوستان خیمه گلی سرخ چیده امجان را ز روی شیفتگی در طبق نهم در سایه سار لطف شما آرمیده ام خواندی مرا چنانکه به صحرا روان شدم بر خیمه گاه موکب یاران رسیده ام در آخرین عمود بکردم چو سجده ای با گوش دل روایت عشقت شنیده امگرد و غ...