پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
-- عزیز دلم یک چیزهایی هست که هیچ گاه تو نخواهی فهمید من ساعت ها ، بلکه روز ها بدون اینکه خودت متوجه بشوی بی مقدر به تماشایت ایستاده ام وقت هایی که مشغول انجام کاری بودی و حواست نبود من گاه مستقیم و گاه زیر چشمی به تو زل میزدم و غرق نگاهت میشدم حال که تا اینجا گفته ام بگذار یک اعتراف دیگر هم بکنممن شب ها بعد از خوابیدن تو بلند میشوم و چراغ ها را روشن میکنمو در کنارت مینشینم و به چشمان بسته ات خیره میشوم تو نمیدانی و هیچگاه ...