یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
ومن آن قدربا نگاهت مست میشوه هر دمو در هوایت می نویسم هر لحظهچشمانت تاریکی شب ونگاهت زلزله اندازموی میانی چو الفلعل لبت چونکه انارو نگاهت چون بادوشبت ریخته بر رخسارو من انقدر کر و کور شدمکه نبینم چوکسی چو خدای کوچکمومن آن قدر کر و کور شدمکه نشنوم سخنی چون سخن لعل لبشومن آن قدر کر و کور شدمومن آن قدر کر و کور شدم..ووو...