پنجشنبه , ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
صبح که برخاستم، فکرم به موضوع مقاله ای که باید می نوشتم گره خورده بود. خواستم زود کارهایم را انجام دهم و بنشینم پای نوشتنم. دمپایی های جفت شده در مقابل اتاق را پوشیدم. به آشپزخانه رفتم. چای را دم آوردم . به گلدان هایم آب دادم و به خرگوش هایم غذا. تمام کارهایم از روی عادتِ روزانه پیش می رفت جز اینکه امروز تصمیم گرفتم چای را با شکر بخورم. موضوع مقاله ام در ذهنم دور و نزدیک می شد. قوری را برداشتم. کرونا... کرونا چون هاله ای از بخار به ذهنم می پیچید....
برای شروع کسب وکار، تنها امید و آرزو کافی نیست. نیاز به طرحی روشن، دقیق و قانع کننده دارید و مهم تر از آن باید به کارتان متعهد باشید....
در دنیای مدرن کسب و کار، این بی فایده است که متفکری خلاق و مبتکر باشی مگر اینکه بتوانی چیزی که خلق می کنی را بفروشی....
به نظر من هیچ کس نمی تواند هرگز کسب و کار خود را رها کند. او باید روزها فکر آن را کند و شب ها خوابش را ببیند....