
جملات دم کشیده ...
فاطیماه نویسنده ،شاعرووگانیسم
«رهاکردن بهمعنی دستکشیدن از آرزوهایمان یا تسلیمشدن در برابرِ سختیها نیست!
رهاکردن یعنی پذیرشِ این حقیقت که گاهی اوقات، بعضی چیزها، دیگر بهما تعلق ندارد!»
بعضی فکرها
بعضی شغلها
بعضی انسانها
بعضی راهها
مینویسم
تا فراموش نکنم
تا خاطراتم را
در جوهر کلمات
زنده نگه دارم
مینویسم
تا جهانم را خودم بسازم
جایی که رویاها محدود نیستند
و احساسات در قفس نمیمانند
شاید قلمم هنوز خام باشد،
اما هر واژهای که مینویسم،
قدمی به سوی آیندهای است
که در آن من یک نویسندهام...
این بار،
دیگر نمیمانم
دستهایم را
از همهی وابستگیها
رها میکنم،
دل را از تپشهای بیهوده،
ذهن را از خاطراتی که
سالهاست بیثمر تکرار میشوند
میگذارم که باد مرا ببرد،
هر جا که بخواهد…
شاید جایی دور از
هیاهوی این تکرارها،
شاید جایی که دیگر
نیازی به ماندن نباشد.
تو
را دوست داشتم
مثل اینکه تو آخرین عزیز من
بر روی زمینی ..!
امّا تو رنجم دادی
انگار که من آخرین دشمن تو
روی زمینم ..!
من
روزهاى سختم رو
فراموش می کنم
ولى تویى که
اون روزها
کنارم بودى رو
هرگز..!
آیا میشود
غریبه شد
با کسی که بوی تنش را حفظی؟!
گلهایی که
به مراقبت بیشتری
نیاز داشتند ؛
باغبان های
بی تفاوت تری
نصیبشان شد..!
دل
سپردم به خدا
هر چه که او خواست،
"همان"
بگذار
نقش هایمان را
جا به جا کنیم
تو منتظر بمان
من بر نمی گردم...!
و من
مدام از خود می پرسم
چرا سرنوشت تو را به من رساند
و به من فرصتی
برای زندگی با تو را نداد؟
امشب را
مهمان لب های من باش!
نمی بوسمت ....
اما می گویمت ....
می گویم که دوستت دارم ...
و دوستم داشته باش...
و همین... !
از شبم
رخت بربند
و از زخمم
خارج شو
بگذار بخوابم
دهانم
پر از حرف است
اما با دهان پر هم
نباید سخن گفت
از ترس پیری
پا به سن نمی گذارد...
به حال جوجه ای
اشک می ریزم
که در قفس
سر از تخم بیرون می آورد
اگر هندوانه
زیر بغل داری ،
مراقب پوست خربزه
زیر پایت باش
رنگین کمان ،
گردنبند آسمان است