جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
تو ڪه نیستی؛پس چه فرقی میکند غروب جمعه باشد یا ڪه شنبه!!...هر روز من بی تو غروب است تو ای رفته ی در دل جامانده!...
غروب جمعه که میشوددلم بهانه ات را میگیرد و تنهاییم طلوع میکند...
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه استکه ردیفش همه دلتنگ توام می آید......
جمعه خودش یک عاشقانه ی غمناک است...
کافیست کمی دلت گرفته باشدغروب ها همه شان جمعه می شوند...
روز برفی در مقابل روزهای معمولی، مثل جمعهس نسبت به بقیه روزای هفته!...
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاستو جهان مادر آبستن خط فاصله هاست...
دوستت دارم ...و این تنها کاریست که شنبه و جمعه ،هفته و ماه و سال نمىشناسد ......
جمعه ها را باید از تقویم بیرون کشید پخش کرد بین روزهای هفته انصاف نیست که همه دلتنگیها جمع شود در یک روز مشخص پخش شود در یک عصردلگیر...
در سحر گاه سپیده جمعه آذر سرد کله پاچه بعد ندبه باتو می چسبد عجیب...
ای غم انگیزترینحادثه ی پاییز استجمعه و نم نم باران و خیابان بی تو......
جمعه بی تودلتنگی اش بند نمی آید!...
جمعه باشدغروب باشددریا هم باشدتو نباشىاین خودش غمگین ترین شعر جهان است...
آرامش یعنیعصر جمعه از کابوس بپرمببینم نشسته ایو موهایت را می بافی...
جمعههمه چیز تعطیل استاِلا دوست داشتن تو...
می شود تنهایی بچگی کردتنهایی بزرگ شدتنهایی زندگی کردتنهایی مُردولیقهوه ی غروب های دلگیر جمعه را که نمی شود تنهایی خورد !...
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه استکه ردیفش همه دلتنگ توام می آید...
ز بیم سینه خراشیدن از وفور غم استکه گفتهاند بگیری به جمعه ها ناخن...
روز و شب منتظری هفته به آخر برسد !پس چه دردیست که هر جمعه دلت می گیرد ؟...
این غم انگیز ترین حادثه ی پاییز استجمعه ونم نم باران وخیابان...بی تو...
جمعه چقدر دلچسب است ،برای فکر کردن به تو !وقتی بین تمام روزمرگی هایم حضورداری و من جمعه را ؛بیخیال ترین آدم دنیا میشوم...
این غم انگیز ترینحادثه ی پاییز استجمعه و نم نم باران و خیابان بی تو...
جمعه ها دیگر ندارندحال و احوال بدیگر که باشد دلبری سیمین بریمه پیکری...