پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نشد که بگذرم از تو، بخواه برگردممنم همان که فقط یک اشاره می خواهد...
درد آورست این که بفهمی دلبر ت عمریست هرشب به یاد دیگری در بسترت خواب است...
گمان کردم که پیوند من و خورشید شیدایی ستچو نزدیک آمدم، فهمیدم از دورش تماشایی ست...
ای غم انگیزترینحادثه ی پاییز استجمعه و نم نم باران و خیابان بی تو......
بی حوصله ام گلایه ای نیست ولی...لعنت به کسی که بی وفایی کند...