شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
در آینه بوسید خودش را و نفهمیدآن لب که هدر داد، مرا خرج دو سال است......
دیگران خروار اگر باشند ، مثقالیم ما......
دعای بی کسان را می خَرد آخر خدا یک شب ......
گرفتگیِ دلم را سراغ می فهمد...!...
کیفیت بیچارگی ام پیش تو این است:در محضر ارباب غزل، شعر سپیدم!_...
یار شیرین تر از آن است که سالَش پُرسندکَس نَپرسد زِ عسل ، هیچ کجا سالش را......
خیال زلف او کردیم شب ، صبح از پریشانی...به مسجد باده خوردیم و به میخانه دعا کردیم......
خوابی که تو را توان در آن دیدبیداری بخت بی کسان است...
به محض دیدنش شیرینی اش معلوم شد بر منتکامل داد آخر چشم من حس چشایی را...
گفتم شکست خورده تر از من به دهر نیستدستی به زلف برد که این را ندیده ای...
در شرح مو به موی تو من مکث می کنممی خوانمت چنان که فقیهان کتاب را...
ما بی سلیقه ایم، تو حاجات ما بخواهور نه گدا مطالبه ی آب و نان کند...
ترسم مجال گریه نیابم به روز حشرامروز هم به نیت فردا گریستم...
حرف ما را هیچ کس از شخص ما نشنیده استصاحب نطقیم اما چون قلم لالیم مادر رکوع ما دعای عافیت جایی نداشتاول و پایان هر دردیم ما، دالیم مارفتن ما را به خندیدن تناسب بسته اندمرگ ما را عید می گیرند چون سالیم مابا رقیبان کاه می سنجند و با ما زعفران دیگران خروار اگر باشند، مثقالیم ماجمع اضدادیم هم پستیم، هم والا مقامروضه ما خواندنش سخت است گودالیم ما...
وعده ی وصل تو می پرورم اندر سر خویشمی گذارم به سر خویش کلاهی، گاهی...
یک مصرع است حاصل عمری که داشتمیار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد......
اسباب تکامل همه نفی است در اینجاانگور که چسبد به ضریح تو شراب است...
ما بی سلیقه ایم تو حاجات ما بخواهورنه گدا مطالبه ی آب و نان کند...
ز بیم سینه خراشیدن از وفور غم استکه گفتهاند بگیری به جمعه ها ناخن...