من چشمهایم را بستم و تو قایم شدی .. من هنوز روزها را می شمارم!.. و تو پیدا نمیشوی !.. یا من بازی را بلد نیستم ! یا تو جر زدی !
و روزها کافی نیستند و شب ها کافی نیستند و زندگی مثل موش مزرعه ای از دستانمان سر می خورد