پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زمانه ای ست پُر از شوق، هر زمان که تو باشیگذشته چیست؟ چه آینده ای؟ به جز تو چه حالی؟...
صبحی که با نگاهِ تو آغاز می شودپایان لحظه های غم انگیزِ دیشب است...
تا تو با ناز نخندی چه کسی خواهد دید ؟سی و دو دانه ی برفی که درخشان باشد...