فکرش را بکن چقدر باید چشم به راه بدوزم تا خدای عشق با دستانی اردیبهشتی بیاید و از میان درّه ای گمنام لاشهء زنی را بیرون بکشد که عمری در حسرت بهار و آزادی چون کولبران سرگشتهء کوه ها بود !