انگار در آغوش شب یک گله قو بردی تا گیسوان را از دو سو روی گلو بردی قرآن که می خواندی لب اُرسی، جذاک الله! ما را به جمعِ \الذین آمنو\ بردی وقتی زدی دنباله اش را، شد کمانت تیغ گفتم که پشت چشم تان ابرو...فرو بردی جان های بسیاری...