پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خنده بر لبهای تو هر وقت جاری می شودحال واحوال دلم سبز و بهاری می شوداشک شوقم می چکد هربار می بینم توراتو میایی گونه هایم آبیاری می شوداز بلور چشم تو ، ای در نگاهت آفتابباز صحن قلب من آیینه کاری می شوداز کنار عشق نابم ساده نگذر هیچ وقتمیروی روحم لبالب زخم کاری میشودبس که دارم روز و شب دلشوره ی دیدار تو لحظه ها لبریز از چشم انتظاری می شودهر کجا که می روی برگرد پیشم زودِ زودکار من با رفتنت لحظه شماری می شود...
در زندگانی مننه سایه ای باش که گذراستو نه ردّی کهبا اولین باران محو شودتو تمامی هستی منیآن پایان کهبا عشق نقطه می گیردو آن آغاز کههمیشه با یک واژه می شکفد:دوستت دارمفیروزه سمیعی...
صدایت بسیار زیباست...گاهی اینقدر محو صدایت می شوم که نمی دانم در کجا قرار دارم و چه عملی را انجام می دهم فقط می دانم زیباترین موسیقی دنیا صدای خنده های توست...تویی که اوج آرامش،محبت و مهربانی هستی ...جانانم تمام زیبایی دنیا در چشمانت نهفتهو من با چشمان تو ایمان خود را هر روز محکم تر ودر دوست داشتنت استوار تر میشوم......
امانت لحظه های منیتو را مسئولانه دوست دارمدوست داشتن های عاشقانه زود فراموش می شود...
درمقابلش نشست در سکوت کامل ومن نظاره گر بودم این صحنه را،ازدومصرع چشمانش شاه بیتی سرود،بدون کاغذ وقلم وحتی آوردن کلمه ای به زبان ...ولی من به وضوح دوستت دارم را لمس کردم در تک بیت سُرائیده چشمانش !!!...
با تُ که باشمزمان از دستم می رودجایی که تُ باشی و من زمان جایی ندارد......
دوستت دارمای پاره ای از منای تمام منستاره ی پیشانی امدوستت دارمپهناورتر از هر گسترهدورتر از هر امتدادپاک تر از هر اعترافشدیدتر از باران مصیبتدوستت دارمو می دانمکه رهسپاری به سویت را نمی توانماگرچه به سویت می آیمقلب توراه مستقیم من استکه به سویش در حرکتممی آیماگرچه مرگ من و مرگ تو در این باشددوستت دارمتا تمام خستگی ها را تبعید کنمو با توتمام سختی های بُرنده ی راه را به مبارزه فراخوانمکه منپرنده...
دوستت دارممثل تشنه که عبادت آب رامثل ماه که برکه ى باران رامثل کوه که استعاره ى دریا را.دوستت دارممثل خداوند که نخستین مخلوق را......
نزدیک شدیکمی آرام گرفتندبادلرزه های آستینمصاف کردیکلاهِ کج حالم راو خستگیِ امروز رااز نگاهم تکان دادیاما دهاندهانم برایت مهم نبودمهم نبود کلماتِ آنکلماتی شبیه دوستت دارمدوستت دارم های یک مترسک - او دوستت دارد دخترِ مزرعه ! -«آرمان پرناک»...
شب / از چشمان گذشته /به دهان رسیده است: /دوستت دارم /دوستت دار...دوست...دو...طاقت بیاورید!طاقت بیاورید کلماتِ پشتِ دندان!«آرمان پرناک»...
تو همان جان منی نشانی قلبت را هرگز از یاد نبرده امفرسنگ ها هم که دور باشیهوایت که به سرم بزندمی نشانمت کنار رویا هایمدست های دلواپسم راقفل می کنم به بودنت..توهمان جان منیکه گاهی می رسی به لبهایم...دوستت دارم جان دلم ♥️ ...
دوستت دارم و تو سرآغاز و سرانجام جانِ منی._محمود درویش-ترجمه ی عذرا جوانمردی...
عشق یعنی دستانم را بگیری نگاهم کنی بگویی من به بودنت قانعم حتی اگر سهم من از تو فقط لمس چند لحظه دستانت باشد... این روزها عجیب دلم تو را می خواهد دوست داشتن های تو را...و دوستت دارم گفتن های تورا ،۰۰۰!...
در کوره ی نبودت /سخت می سوزم و می سازم /که روزی /پخته ترین «دوستت دارم» را تحویل بگیری /«آرمان پرناک»...
منم محتاج آغوشت توخواب وتوی بیداریواکن آغوش و ثابت کن هوامو دائماً داریبه گرمای تنت بسپر من محتاج گرما رابه صد گلبوسه رنگین کن تنی رنجور و تنهارابیا بازم بمون پیشم تو مجنون شو منم لیلی بیا ثابت کنم این رو که میخوادت دلم خیلیتومیدونی دلم تنهاست توتنهایی دلا تنگه همش میگیره از دنیا سراغ اون که یکرنگهدلم تنها و غمگینه بیا یک شب به دیدارمبگوکه عاشقم هستی بگو که دوستت دارمنگو از پیش من میری ن...
دوستت دارمهمچنان که چیزهای سربسته و گنگ رادر خفا،جایی میان سایه و جان ......
وقتی می گویی: دوستت دارم!تنهایی خودم را به خاطر می آورم و شعرهایم را از یاد می برم!...بگذار چشم به راهت بمانم و تمامی روزهایم را بشمارم،باشد که یاد تو هر روز سراغم بیاید!...بگذار به یاد عشقت به گلدان ها آب بدهم و بال پروانه ها را بشورم و برای گنجشک ها دانه بریزم!...نگو دوستت دارم!بگذار شب ها بگذرند و سپیده دمان تو را ببینم...تا که میان رودخانه ی تنهایی غرقت کنم.بگذار که پر و بال کبوترها بسته نباشد و رد پرواز پ...
دست از عروضِ مریضِ دنیایم کشیده امهستی ترین نیستیِ مندوستت دارم-دوستت دارم هایم- زمین خورده اندبلند می شنوی؟«آرمان پرناک»...
برایت می نویسم : صبح بخیربخوانش: دوستت دارمی دیگر به خیرارس آرامی...
دلم روشن است می آییهوا دوباره خوب می شود دلم دوباره پر می گیرددوباره هزار بار عاشقت می شومتو یک بار می گویی دوستت دارمو من از شوق هزار بار می میرم دلم روشن است دوباره عاشقم خواهی شد.....
تورا دوست دارم…همانقدر که سبزه زار ها سبزه دارد…همانقدر که آسمان شب ستاره دارد…همانقدر که اقیانوس ها ماهی دارد…همانقدر که جهان هستی پهنا دارد…من تورا دوست دارم، فراتر از بینهایتتمام سلول های وجود من اسیر عشق تو شدهمرا ببینمرا بشنوکافیست من را فرا بخوانیتا هستی ام را برایت گرو بگذارم….۱۹تیرماه ۱۴۰۳<الهه قائمی>...
در دامنه پر شیب خاطرات دوستت دارمهای تو بوی بابونه و آویشن می دهد و بوی عشقبوی زندگی همان که در مشامم تا همیشه باقی است ......
کوتاهِ کوتاه می گویم: [دوستت دارم] ... شعری به درازای ابدیت! لیلا طیبی (صحرا)...
بی اندازه دوست دارم مثل ابری که حساب بارانهایش را ندارد.....
دلیلش را نمی دانمامّا هر چه هستفکر کردن به توحال مرا خوب می کند...
هر روز بیشتر از دیروز دوستت دارمگویی در قلبم به روزرسانی میشویارس آرامی...
معجزه می کند دوستت دارم هایتوقتی ...بر زبان می آوری!زیبایی ِ زندگی دوچندان می شود،خدا ذوق می کند،و من...در پوست خودم نمی گنجم...
تا تورا دیدم صدای قلبِ من تغییر کردکاش می شد قلب ها را هم کمی تعمیر کردحرف قلبم را قلم با دوستت دارم نوشتسوزن خودکار، رویِ از تو گفتن گیر کرد!ارس آرامی...
میگویم دوستت دارم،طوری نگاهم کنگویی خدا...بنده ای را وقتِ عبادت می نگرد!همان قدر عاشقانه،همان قدر مهربان،لبخند بزن و بگذار تماشایت کنم......
خوشا به حالِ منڪه تو را دارم.یڪ آسمان خوشبختی،یک دریا دلدادگییک دنیا عشق و آرامشدر هر دَم و بازدَمسهم من از توست.خوشا به حالِ منڪه هستیُ روبراهم،خوشا به حالِ توڪه این همه دوستت دارم.پس همیشه باش ڪه از بے تو بودن در هراسم ......
شالت به ضربِ باد می رقصید /کاجِ پُرآوارم زمین می خورد /شالم به دورِ درد می پیچید /«من دوستت دارم» زمین می خورد...«آرمان پرناک»...
میگویم دوستت دارم،طوری نگاهم کنگویی خدا...بنده ای را وقتِ عبادت می نگرد!همان قدر عاشقانه،همان قدر مهربان،لبخند بزن و بگذار تماشایت کنم جانان من ......
بُگذار من بیشتر دوستت بِدارَم...بیشتر عاشقَت باشم...بیشتر بخواهَمَت!بُگذار...من بیشتر در آغوشَت بگیرم...بیشتر ببوسَمت...بیشتر ببینَمت...بُگذار من باشم که هر لحظه برایَت می میرد…!تو فقط ،حضرتِ عشق باشی کافی ست!♥️...
بیا با هم شعری بنویسیم!تو چه می نویسی؟!من فقط می نویسم: -- آخ که چه بسیار دوستت دارم! شعر: ابراهیم اورامانی ترجمه: زانا کوردستانی...
چون دوستت دارمراهی پیدا خواهم کردتا نور زندگی تو باشم،حتی اگر در تاریک ترین و دلگیرترینحال خود باشم......
همین که هستیهمین که لابلای ڪلماتمنَفَس می کشیراه می رویدر آغوشم می گیریهمین که پناه ِ واژه هایم شده ایهمین که سایه ات هستهمین که کلماتم از بی تویی یتیم نشده اندکافی ست برای یک عمر آرامشارامش لحظه لحظه هامدوستت دارم تا ابد......
دوستت دارمچنان با احتیاط مثلِ شایدچنان باورنکردنی مثلِ آریچنان طولانی مثلِ تا چه پیش آید...
به نام نامی عشق...به نام جنون به نام باران...و بوی خوش سیب... اگر بارها و بارها بِرانی ام... دوباره به تو برمی گردم...برمی گردم ...و بیشتر از قبل دوستت خواهم داشت......
منتو را برای ابد دوست دارمبرای روزهای دلتنگیبرای روزهای تنهایی برای هجوم لحظه های نا امیدیبرای زرد و نارنجی پاییزبرای سرمای برفی دی ماهبرای عطر شکوفه های بهارتو را برای تمام فصل ها برای عاشقانه ی روزهاتو را برای همیشهن برای یک روز بیشترن برای یک روز کمترمنتو را برای ابد دوست دارم❤️...
حالم تماشایی ستدرگیر دوست داشتن توامدرگیر خواستنتبا تووووتمام ثانیه های منشیرین و رویایی ستباور کن که تو رافراوان تر از عشقدوست می دارم......
دوستت دارم.... و گره این عشق با دندان هیچ اتفاقی، باز نخواهد شد. دنیاکیانی...
من در کنار تو به آرامش می رسمو آنجا که هیچ کس به یاد ما نیستتو را عاشقانه می بوسمتا با گرمی نفسهایم، به لبانت جان دهمو با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.دوستت دارم،با همه هستی خود، ای همه هستی منو هزاران بار خواهم گفت:دوستت دارم را ......
تو واقعی ترین منیهمونی که : هر وقت حالم بد بود کنارم بود تنهام نزاشتهمونی که: همیشه بوده حتی اگه از دستم ناراحت باشههمونی که: اگه یه دقیقه دیرتر جوابشو بدم نگرانم میشه... (:🖇🤍 همونی که: حواسش بهم هست حالمبراش مهمه و تلاش میکنه واسه داشتنمهمونی که : اولویتشمهمونی که : قرار نیست مثل بقیه آدمِ نبودن باشه..همونی که : منو بلدهدلبر تو همون واقعی ترین منی کهدوستم داره و دوسش دارمهمونی که میتونم بگم: قدرِ هفت آسمونِ خدا دو...
عزیزترینمتو همان تک ستاره ی دلربای آسمانیکه بنا به قسمت و تقدیریا به پاداش گناه و تقصیرمرا در سیاهی شب های درخشان چشمانتافسون کرده ای...!بودنت چقدر زیباست،ماه من!دلربای درخشان من،در آسمان دلم بتابکه تابیدنتعشق و امید و زندگی رابه من می بخشد!و چه ساده دوستت دارمای بی معناترین واژه ی پر مفهوم دلم،ای عشق!✍️هدی احمدی...
جانِ من و جهانِ من فقط تو هستی...
انگار مرا گم کرده ایشاید من ناپدید شده امسراغم را بگیرپیدایم کنمشتاق در آغوش کشیدنم باشدستم را بگیر وگوشه ای دنج کنار خود بنشاندوستت دارم را در گوشم زمزمه کننمی دانی قلبم تسخیر توست ؟ سراغم را بگیرپیدایم کن...
تو زیباییزیباتر از همه زنانی که می شناسممهربانیوچشم هایت طعم بلوط می دهدرعناتر از همه زن هایی و دلربا در آستانه میانسالیایستاده در برابر ویران کننده ترینبادها و هجمه هاتو مظلومانه زیباییو بی رحمانه عاشقتو را دوست دارمکه هنوز عطر تمشک می دهی و نارنجتو را که در آستانه میانسالیجذابیوزیبائیت شعرهایم را به تکاپو می اندازدتو را دوست دارم...
دوستت دارممثل عشق شب و ماهیا که خورشید و پگاهمثل شبنم برتن سبز ِ گیاهیا که یک خرمن دلسوخته ازشعله ی آهدوستت دارم مثل آتشکده محتاج حریقیا که احساس نفس برلب مُرده و بی جان غریقمثل یک عشق عتیقدوستت دارمو "دانم که تویی دشمن جانم"ولی افسوس" حذر از عشق ندانم نتوانم"...
همیشه دوستت دارم ساده و کوتاه بنویسمو باز هم کوتاه مینویسمعزیزم دوستت دارممحمد عاشوری...
دوست داشتنت بهانه ایستتا در ایوان بنشینم،و قطره های باران را؛با وسواس کودکانه ای بشمارم!که وقتی می گویم به اندازه ی باران"دوستت دارم"مبادا کم گفته باشم...!!!...