سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
صدای جیغ های سرشار از ذوق کودکی هایمان در گوشم میپیچد!خنده و گریه هایی که فاصله شانحتی چندثانیه هم نمیشد ؛عمو زنجیر باف هایی که دوتایی میخواندیم ؛تاب تاب خمیر ها ؛آسیاب بچرخ ها ،یا...گردو شکستم ها...!بازی مورد علاقه اش بود...لبخندی زده و زمزمه میکنم:+گردو...آخ از اخم های شیرینش برای حفظ تعادل :)-شکستم!+فندق...چقدر جِرزن بود و خیال میکرد من نمیفهمم :)-شکستم!+پسته...اشتیاق چشمانش برای برنده شدن :)-شکستم!درد...