شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
درختزخم هایش را می شماردکودکانتوت های ریخته راو گنجشک هابه جایی پریده اندنه چندان دورچنان کهترس آن ها هنوز، شیرین است...
زیور به خود مبند که زیبا ببینمت با دیگران مباش که تنها ببینمتدر این بهار تازه که گلها شکفته اندلبخند عشق زن که شکوفا ببینمت......
وقتی که بهار یعنی «نام تو چیست؟»تابستانیعنی که «دوستت دارم»پاییزیعنی«آیا برای یک تن تنها این شبها زیاد نیست؟»و زمستان یعنی«باید که روی این یخ و برف تنها برویمامّا در هر فاصلهایمواظب هم»...