درخت زخم هایش را می شمارد کودکان توت های ریخته را و گنجشک ها به جایی پریده اند نه چندان دور چنان که ترس آن ها هنوز، شیرین است
زیور به خود مبند که زیبا ببینمت با دیگران مباش که تنها ببینمت در این بهار تازه که گلها شکفته اند لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت...
وقتی که بهار یعنی «نام تو چیست؟» تابستان یعنی که «دوستت دارم» پاییز یعنی «آیا برای یک تن تنها این شبها زیاد نیست؟» و زمستان یعنی «باید که روی این یخ و برف تنها برویم امّا در هر فاصلهای مواظب هم»