بهار که رفتن اسفند و آمدن فروردین نیست ! بهار یعنی جای بوسه های مردی که تو باشی روی گونه های زنی که من باشم شکوفه بدهد !
وقتی که بهار یعنی «نام تو چیست؟» تابستان یعنی که «دوستت دارم» پاییز یعنی «آیا برای یک تن تنها این شبها زیاد نیست؟» و زمستان یعنی «باید که روی این یخ و برف تنها برویم امّا در هر فاصلهای مواظب هم»
بهار یعنی حصار ها را برداریم در میان شقایق ها تو ولو شوی در آغوشم و من رد شکوفه ها را در مو هایت پیدا کنم