شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
وقتی برای اولین بار چشماتو دیدمیه حس عجیبی داشتمانگاری عمق اون چشمات خودمو می دیدمکه یه روزی با این چشمازندگی کردم ...عاشقی کردم ...نمیدونم ...شاید توی زندگی قبلیم گم شده بودی ...و بعد آرزو کردم که یکبار دیگه پیدات کنم...اما اینبار بمون ..نمیخوام دیگه آرزوت کنم .......
ولی من میگم :هر چقدر که دستاتو محکم بگیره،با صدای بلند داد بزنه که دوستت داره،کل خیابونا رو باهات قدم بزنه ،حتی اگه بگه همیشه می مونه.تو دل خوش نکن.زندگی همیشه بی رحم تر از اونیه که بذاره با عشق حالمون خوب باشه،و آدما هم بی رحم تر از زندگی،حقیقت تلخیه،اماهر قدر هم که قول موندن بدنیه روز چمدونشون رو میبندنپشت می کنن به خاطرات،.و بعد برای همیشه میرن.....واسشون مهم نیست که تو قراره دونه دونه موهاتو سفید کنی به امی...