باز غم ، آغوشِ تاریکی برایم باز کرد رویِ زانویش نشاند و مویِ من را ناز کرد دست زبرش را به روی نرمیِ قلبم کشید سِحر و جادو کرد و دل را مسکن اعجاز کرد موی من رنگش پرید و کشتی قلبم شکست لنگری شد غم به دل ، شادی...