ویرانه تر از اشک، تقدیر مرا امر نمودی،خبرت هست؟
دیوانه تراز زاهد طماع که سوزاند به سوزی خبرت هست؟
از کینه و خدعه،نه حرفی و دوحرفی،که تمامی
ای راوی تزویر چو رسولان،خدعه بازی خبرت هست؟
سوگند به سوگند چو سیگار به سیگاری و آتش
این صدر ریه دل سوختنم،کی خبرت...